سهراب مَنش

۱۳۸۱ فروردین ۱۰, شنبه

عرض شود که این دو یا سه مطلبی که من در رابطه با فلسطین و عملیات تروریستی در اسرائیل نوشتم.دلیل بر این نیست که مثلا من از جهودها پشتیبانی میکنم.و یا از اسرائیل.منظور من این بود که یک جوری تنفر خودم را از این کارها نشان بدهم.من آریل شارون(نخست وزیر اسرائیل) را یک جنایتکار می دانم.ولی عمل این عربها را هم درست نمی دانم.کاشکی تلویزیون ایران تصویر مادر دختری را که دیروز با بمب کشته شد نشان میداد.تا منظورم واضح تر میشد.اگر شما هم میدید که مادر این دختر چگونه به سر و صورت خودش میکوبید(چون اصلا از رابطه دخترش با این تروریستها خبر نداشت.و تصویر دخترش را از تلویزیون و هنگامی که داشت وصیتنامه میخواند ) دیده بود/آنموقع شما هم دلتان از این گمراه کردن جوانان و اینطور به کشتن دادنشان به درد می آمد.این آقایان که تبلیغ شهادت را میکنند.اول بیایند زن و بچه خودشان را از اروپا و آمریکا به فلسطین ببرند.و اول یک بمب به دور کمر فرزند خودشان ببندند.و بعد به سراغ آدمهای دیگر بروند.یا همان حکایت قدیمی هست که میگویند.مرگ خوب هست ولی برای همسایه. این کل منظور من بود.خوش باشید

(0) comments

شما فکر می کنید به این دختر چی گفتن؟؟الان تو بهشت هست؟؟به اینم گفتن باکره تو بهشت بهت میدهند؟ببینید عکس دختری که امروز منفجر شد.و بر اثر انفجارات وارده!!هم ترکید.و هم شهید شد!!

(0) comments

اینم میخواستم بگم.این دختره که امروز تو فلسطین ترکیده را دیدید؟داره خوشمان میاد . چه حالی میکنن پسرهای باکره تو بهشت امشب.آقایان باکره التماس دعا!!

(0) comments

جهت اطلاع:پشت دستم را داغ کردم.یک وقت فکر نکنید دارم اون ضرب المثل را میگم ها.پشت دستم را سوزاندم با بخار.دست راستم از کار افتاد.فکر کنم.2 تا خمیر دندان کامل مالیدم به پشت دستم.ولی باز داره جز جز میکنه.می خواستم بنویسم هیچی بدتر از سوختگی با بخار نیست.دیدم آدمیزاد جماعت هر دردی که داره.فکر میکنه بدترین درد دنیا همان هست!!!از این بدتر هم میشه پس تحمل میکنم.
کلی برا خودم بچه مثبت شدم.!

(0) comments

بعد از یک عمر هوس آدامس جویدن کردم.پول که زیاد باشه این میشه!!خلاصه یک بسته آدامس خریدم.ولی چشمتون روز بد نبینه!!این آدامس مزه همه چی میده به غیر از آدامس×!!وقتی میجویی مزه ویکس میده که با گریس مخلوط شده باشه.حالا از امروز عصر هر 10 دقیقه یکی در میارو میجوم.بعدش 10 تا چایی میخورم که مزش از دهنم بره.چرا نمی ندازم دور؟؟چون که اینجا تنم به تن جهودها خورده.و دیگه اینکه چشمم را نبندم و از بین 20 تا آدامس یکی رو بدون خواندن مزه اش بردارم.و دلیل سوم اینکه.اعصاب ندارم(به قول اونها که تو ایران هستن)

(0) comments

بريد به اين صفحه.و عکسهاي مراسم عاشورا را ببينيد.و به من هم بگيد که اين جماعت خودشان را مسخره گير آورده اند يا امام حسين را.آیا کسي ميتوانست اسلام را به اين مسخرگی در بیاورد به غير از آخوند؟؟؟

(0) comments

خبرها
خبرهای این روزها را گوش میکنید؟؟خلاصه خبرها این است:کشته شد.شهید شد.به هلاکت رسید.تکه تکه شد.قطعه قطعه شد.منفجر شد.زلزله آمد 2000 نفر کشته شد.و باز هم بگم؟؟حالا اینها را خواندید.برید این وبلاگ ببینید این خانم کجای دنیا هست.و چه کسی را با چه کسانی اشتباه گرفته است.!!!حالا این بنده خدا اینتزنت داره و به تمام دنیا وصل هست.اگر نداشت چی می شد؟بخوانید و بخندید.

(0) comments
۱۳۸۱ فروردین ۹, جمعه

امشب منتظر یک دوست بودم.که بیاد و چندتا سوال ازش بکنم.که خوب انتظارم بیهوده بود.چند روز پیش یکی بهم گفت که من از خود راضی هستم!!.ولی وجدانن اینطور نیست ومن بعضی وقتها طبقگفته بعضی از مردم دیگه.حتی کمی زیادی خجالتی هستم.خجالتی از این نظر که مثلا سعی میکنم تا جایی که برام ممکن هست مزاحم مردم نشم.ولی به هر حال اینم یک جور فکر هست.به قول معروف ما که رندیم وگدا!! قضاوت با خود آنهایی که من باهاشون برخورد دارم.تا فرصتی دیگه.همگی را به خدا می سپارم.

(0) comments

اگر کسی از دوستان سایت خوبی را سراغ دارد که بشود عکس در آن نگه داشت و از آنجا بتوان عکس را به وبلاگ منتقل کرد.لطفا آدرس آن را برای من بفرستد.من در وب شاتس یک آلبوم دارم.ولی از آنجا ظاهرا نمی شود که لینک داد.ممنونم.

(0) comments

من چند روز قبل برای وبلاگ عمومی یک ایمیل فرستادم.و ازش خواسته بودم که نوشتن وبلاگ را دوباره شروع بکند.و همان روز خودم هم یک مطلب تو وبلاگ خودم نوشتم.ولی برای وبلاگ عمومی ننوشتم که خودم هم می نویسم.و آدرس وبلاگ را ننوشته بودم(تو هیچکدام از ایمیل ها نمی نویسم).امروز دیدم که ایمیل من را تو وبلاگش منتشر کرده(اولین نامه که کپی کرده مال من هست).امروز به خودم گفتم کاشکی اسم ویلاگ و آدرس را هم داده بودم.تا اگر کسی از خواندن نوشته من عصبانی میشود.بیاد حرفش را به خود من بگوید.و دوباره اون بنده خدا را زیر آتش نگیرن.به خاطر طرز فکر من!!

(0) comments

يکي از حٌسن های اين آدمهايي که من الان تو مملکت آنها زندگی ميکنم.اين هست که اگر مايل نباشند که چيزی از خودشان به تو بگويند.بدون وجدان درد ميگن که فلان مسئله را نمی گويم.(مثلا درآمد ماهانه.خانم ها سن خود را نميگن) و چيزهای ديگه.اولش به آدم بر ميخوره.ولی بعد احساس ميکنی که اگر حرفی را به تو نگفته.حداقل اين لطف را به تو کرده که بهت دروغ نگفته!!من فکر ميکنم اين بهتر از اين هست که با کسی آشنا بشوی و پیش خودت فکر ميکنی که يک چيزی از طرف مقابلت ميدانی.و بعد از يک مدت بفهمی که چيزهايی که به تو گفته شده دروغ بوده.در حالت دوم بدجور به اعصاب آدم چيز!!! ميشه.

(0) comments

یکی از دوستانی که لطف کرده بود و راجب قالب جدید نظر داده بود.آقای مهران بود.و آدرس وبلاگش را هم برای من نوشته بود.راستش را بخواهید.وقتی رفتم وبلاگ ایشان را دیدم.چند کیلو از خجالت وزن کم کردم.بابا اگر اینها وبلاگ هست.این چیزی که من اینجا دارم و توش مینویسم.دفتر چرک نویس هم حساب نمی شود.در برابر این وبلاگ.البته بیشتر مطالب به انگلیسی هست.ولی اون پائین سمت راست وبلاگ .خبرها را به فارسی هم می نویسند.و در بعضی از قسمتهای وبلاگ مطالبی راجب فرهنگ ایران نوشته اند.من که خیلی خوشم آمد و سفارش میکنم شما هم سری به وبلاگ ایشون به نام مهرآوا بزنید.

(0) comments
۱۳۸۱ فروردین ۸, پنجشنبه

سلام
عرض شود که با 5 رای موافق.همین قالب ماندنی شد.منتها بعضی از رنگها عوض خواهد شد.
توضیح: از دوستانی که ایمیل فرستادند.سپاسگزار هستم

(0) comments

(0) comments

شما عزیزی که به خودت زحمت میدی و این وبلاگ را میخوانی.اگر حوصله داشتی.با فرستادن چند کلمه از طریق ایمیل.به من بگو که این قالب جدید بهتر هست یا همان قالب قبلی؟سپاس
سهراب

(0) comments

۲ تا از مشکلهاي قالب جديد حل شد.چند تا ديگه هم ماند برای يک وقت ديگه.حالا خوبه قالب را يکی ديگه ساخته.امروز چندتا ديگه وبلاگ خواندم.چيزی که برام عجيب بود اين هست که وبلاگهايي که خانم ها مينويسند.بيشترشان آدم را ياد سفره ابوالفضل ميندازه تا روزنامه ويا کتاب!! يک چيز ديگر هم که تو بيشتر وبلاگهاي خانمها شبيه هم هست.اين هست که بيشتر لينک هاشون را به وبلاگ خانمهای ديگه ميدهند.و انگار مطلب براشون مهم نيست و جنسيت بيشتر نقش بازی می کند.و يک جورهايی با خودشون درگير هستند.ولی در مجموع بعضی از نويسندگان خانم هم قشنگ مينويسند.(هر چند که خيلی هاشون احساس فروغ فرخزاد بودن ميکنند:) يک مطلب جديد هم کشف کردم!! اينکه تو ويلاگ عمومی بايد براشون ايميل بفرستی.تا اسمی از وبلاگت بيارند.يک جورهايی مسخره به نظر مياد!!

(0) comments
۱۳۸۱ فروردین ۷, چهارشنبه

قالب جدید
همانطور که می بینید قالب صفحه را عوض کرده ام.ولی یک وقت فکر نکنید این هنر از خودم بوده.یکی از بچه های وبلاگ نویس چندین قالب درست کرده.که من یکی از آنها را انتخاب کردم.البته اولش انقدر هٌل شده بودم که جورابم را هم پر کرده بودم از قالب:) ولی با این قالب جدید چند تا مشکل دارم.اول اینکه اسم وبلاگ درست نمایش داده نمی شود.و دوم اینکه.آدرس ایمیل به قالب لینک نمیشه.و چند تا مشکل دیگه.حالا اگر تونستم برطرف کنم که هیچ.وگرنه که همان قالب قدیمی را خواهم گذلشت.
توضیح:اگر میخواهید قالبهای جدید را ببینید روی علامت قالبهای فارسی که سمت راست صفحه هست کلیک کنید.

(0) comments

طالع بینی هندی
این طالع بینی.چیز عجیبی هست.از یک طرف به خودت میگی اینها خرافات هست و واقعیت نداه.ولی از طرفی وقتی میخوانی.چنان در بعضی از مسائل شخصی درست گفته.که انگشت به دهان خواهی ماند.طبیعتا همه چیزهایی که گفته درست نیست.ولی با خواندن این طالع بینی ها.زیاد نمیشه که با صدای بلند.به مخالفت برخیزی.مطمئن هستم که ارزس یک بار خواندن را دارد.بخوانید و قضاوت کنید.

(0) comments

يکی تو وبلاگ عمومی يک مطلب نوشته بود.که به مزاج بعضي ها خوش نيامده.و اعتراض کردند.خلاصه که الان ۳ روز هست که نويسندهاي اون وبلاگ.هر روز به جاي نوشتن مطالبشون که جالب هم بود.هي ميگن ببخشيد .اشتباه شده.معذرت ميخوام. و دیگه به جاي وبلاگ عمومي.شده معذزت خواهی عمومی.من البته با اون چيزهايی که نويسنده اون مطلب نوشته بود.موافق نيستم.و اينکه آن مطلب از وبلاگ برداشته شد.کار درستی به نظرم مياد.کسی نبايد تو يک وبلاگ که برای همه نوشته مي شود به مردم توهين بکنه.و نظريات خودش را به اين زشتی بگه.ولي منظورم اين هست که يک نفر يک بار اشتباه کرده.و يکي ديگه.تا حالا چند بار معذرت خواسته.منتها انگار اين مردم رضايت بده نيستن!! تا حکم اعدام طرف صادر نشه.نميخوان بي خيال بشن!!

(0) comments
۱۳۸۱ فروردین ۶, سه‌شنبه

دست وپا گردن دردم
اين اصطلاحي بود که بچه محل هاي من .اونها که يک کلاس بالاتر بودن و به قولي حَبسي کشيده بودن .موقعي که دچار درد ميشدن مي گفتند.و منظور همانطور که از کلمات معلوم هست.يک جورهايی خمار بودن.و اکثرا به بی موادی خورده بودن.ولی تو ما يک کلاس پاينترها.اين اصطلاح وقتی به کار مي رفت که از يک چيزی خيلي خسته بوديم.و يا يک جايی از بدنمون درد می کرد.امروز صبح من اينطور هستم.تمام شب ۳ بار رفتم تو رختخواب که بخوابم.ولي بعد از يک ساعت خر قلت زدن تو رختخواب.نشد که نشد.الان هم که شد صبح و منتظرم که ساعت بشه هشت و نيم که راه بيفتم برم سر کار.دلم می خواست راجب اون بچه محل هام بنويسم که الان از حوصله خارج هست.امشب خواهم نوشت.فردا هم که چهارشنبه هست ومن تعطيل هستم.وقتی از کار برگردم.۳/۴ ساعتی ميخوابم.و شب رو با اين کامپيوتر خواهم بود.تا امشب.سايه شما کم نشه.

(0) comments

چپ و راست بدشانسی میارم من!! با خواندن این خبر مجبور هستم تو منوی غذا یک تغیری ایجاد کنم.باید هواسم باشه رفتم خرید .از قصاب محل بپرسم .گوشتی که داره بهم میده.گوشت گوریل باشه.ونه میمون.به خشکه این شانس!!

(0) comments

خواندن این وبلاگها هم شد بک جور مشکل برای من.من هر بار که رفتم ویدئو کلوپ.و مثلا پنج فیلم با هم برا یک هفته اجاره کردم.عین 5 فیلم را ندیده باید ببرم پس بدهم!!یک خورده از اولی را می بینم.بعد میگم بذار ببینم اون یکی چی هست.بعدش از دومی خوشم نمیاد و سومی را میگذارم.و خلاصه کل پنج فیلم را نصفه نیمه دیده.باید ببرم پس بدم.وقتی میخوام بیام وبلاگ بخونم.به غیر از اینکه همین مشکل را دارم.یک مشکل دیگه هم اضافه میشه.و آن این هست که میرم تو بعضی از این وبلاگها.میبینم مثلا به روز نشده!! آی حالم گرفته میشه.اگر بخوام هر روز هم یک سری وبلاگ بخصوص را بخوانم.که خوب با آدمها و مطلب های جدید آشنا نمیشم!خلاصه جان هر چی مٌرغه یکی یک فکری بکنه/یکی یک لیست درست بکنه و هر کی وبلاگش را نوشت بره اونجا و اسمش را وارد بکنه.و مثلا بعد از 24 ساعت اون اسمها پاک بشه.زیاد نباید مشکل باشه برای کسانی که این کاره هستند.

(0) comments

وبلاگ=بولتن خبری داخلی هرکسی
حتما همه میدونن که همه اداره ها.و هر ارگانی تو ایران بولتن خبری داخلی دارند.و خیلی از خبرها بدون سانسور و <بهداشتی> شدن توی این بولتن ها نوشته میشود. شاید بهتر باشه که این وبلاگها رو یک جور بولتن خبری آن لاین بدونیم.و شاید اینطوری خیلی از خبرها و یا حرفها را بدون خود سانسوری.وشستو شوتوی این وبلاگها بزنیم.و نظر خود را بنویسیم.من راجبش فکر میکنم.شما هم فکر کنید.
توضیح:من نوشتم خبرها را بدون سانسور بیاوریم و راجب نوشتن مسائل شخصی نظری ندارم.

(0) comments

مثل اینکه تو ایران یک راه جدید برای کنترل جمعیت کشف شده!!122 نفر کشته.1885 نفر مجروح.یا توی این قضیه هم چشم به هم چشمی شده؟؟جان مادرتون کمی با احتیاط رانندگی کنید.

(0) comments
۱۳۸۱ فروردین ۵, دوشنبه

مسلمان هستی؟امام حسین را قبول داری؟
آزاده هستی؟معتقد هستی که شکنجه راه انسانی نیست برای اعترافات ساختگی؟و اصلا نباید شکنجه بر علیه یک زندانی استفاده شود!
من مطمئن هستم که این فیلم شکنجه ها از طریق خود عوامل اطلاعاتی و امنیتی از ایران خارج شده! یعنی خروج این فیلم به دلیل آزادگی و نا راحت بودن از شکنجه نیست/بلکه فقط برای انتقام گیری یک گروه اطلاعاتی از گروه دیگر بوده.!ولی شما را به مسلمانی(اگر اعتقاد دارید) و یا به انسانیت قسم میدهم که این فیلم را به وبلاگ و یا سایت خودتان لینک بدهید.و اگر برایتان ممکن هست به کسانی که دسترسی به اینترنت ندارند نشان بدهید.بیایید برای یک دقیقه.فقط یک دقیقه.فکر کنید که این کسانی که دارند شکنجه می شوند.برادر و یا خواهر شما هست.چه میکردید اگر واقعا یکی از عزیزان شما اینطور شکنجه میشد!! آیا به مردم التماس نمیکردید که ببینید با انسان چه میکنند؟
بیاید کمی به قول امام حسین.اگر دین نداریم.لااقل آزاده باشیم.نه قرار هست که از خودتون مایه بگذارید.و نه قرار هست که خرج زیادی برایتان داشته باشد.از گفتن این حرف مزخرف که من از سیاست خوشم نمیاد.چندشم میشه.این دخالت در سیاست نیست.حتما باید درب منزل خودتان را بزنند تا قاطی سیاسیها بشوید؟؟کمی با وجدان باشید
لینک نوار شکنجه ها و اعترافات را از اینجا بگیرید.

(0) comments

دارم مراسم اسکار را از تلویزیون میبینم.شرط میبندم هر کدام از این هنر پیشه ها .یک جفت جورابی که امروز به پا دارن رو بفروشن.کٌل لباسهایی که من تو عمرم خریدم را میتونن با پول همان جوراب دست دوم بخرن

(0) comments

من که نفهمیدم چطوری بدونم که امروز تو اروپا عاشورا بود یا فردا هست؟!ماه رمضان اینجا از ایران زودتر شروع می شود.اصلا چه فرقی میکنه؟اینجا که نه قیمه نذری میدهند و نه خبری از دخترهای چادری هست که اومدن پسرهای محل رو بسٌکن!بچه محل ها هم که نیستند که به خاطر رو کم کنی.اَلم کشی بکنی!!حالا قمه زدن مال آدمهای یک کلاس یالاتر هست که حَبسی کشیدن.خلاصه که اینجا نه بوی عاشورا داره ونه تو محل ما کسی نذری میده.حالا هر کسی رفت و قیمه را زد .من اندازه 2 دیس التماس دعا دارم.

(0) comments
۱۳۸۱ فروردین ۴, یکشنبه

به این میگن یک جور ...کشی.
توضیح:به جای نقطه ها میتوانید جا و جارو. پارو.آب حوض و بازم ... را حایگزین کنید.من خودم اونی رو میگذارم که با ک شروع میشود.

(0) comments

18 سال پیش در چنین روزهایی.من قند تو دلم آب میشد.یک نامه دریافت کرده بودم .و بهم اطلاع داده بودن که برای آموزش نظامی خودم را آماده کنم(قبل از منطقه همه یک دوره کوتاه می دیدند) و اردیبهشت سال 1363 من رفتم پادگان(شهید باهنر) اول جاده چالوس.برای گذراندن این آموزش/حالا اون دوره بمونه.منظورم این هست که شد هیجده سال!!!! عجبا.حیرتا!!
توضیح:اردیبهشت سال 1363 من 15 سال و 3 ماه سن داشتم.

(0) comments

سهیل به لطف مریضی الان تهران هست(سهیل همون رفیقم که بیمارستان بود) رفت که ۲ ماه ایران بماند.داداش بزرگش میگفت اگر بیاد دیگه نمیگذارد که برگرده.و همون ایران نگهش میداره.اگر این کار را انجام بده .خیلی هنرمند هست برادر سهیل!!! من این را راه خوب شدن سهیل نمی دونم.و معتقدم که تو ایران باید بره زیر نظر دکتر.نمیدانم که هنوز تو ایران اگر پیش دکتر اعصاب بری برات حرف در میآورند با نه؟من که تو ایران بودم.مردم یک جورهاییبدمی دونستند که دکتر بری!!یا باید با اعصاب داغون به زندگی ادامه میدادی/و یا اینکه میرفتی امین آباد. هنوز هم باید مردم همانطور باشن.مگه تو ۸ سال یک جامعه چقدر عوض میشه؟!!ولی یک فرقی کرده به احتمال زیاد.و تمام کسانی که تو جنگ بودن الان افسردگی خود را نشان داده اند.همه کسانی که در جنگ شرکت کرده اند بدون استثنا دچار افسردگی خواهند شد.و این تو همه دنیا هست.پس ایران هم تافته جدا بافته ای نیست.و تمام اون بچه ها که با من بودن الان یا دارن دوران مریضی را میگذرانند.و یا اینکه کمی بهبود پیدا کرده اند.یکی از این بچه ها چند وقت پیش اینجا بود.اگر اشتباه نکرده باشم.تو ایران خودش را بسته بوده به تریاک.و آمده بود اینجا که ترک بکنه.من زیاد نمی فهمم چطور باید فهمید که کسی اعتیاد دارد؟و یا اینکه دز حال ترک کردن هست!!مشروب زیاد میخورد.یعنی به نظر من داشت یکجور ذهن خودش را منحرف میکرد!!اون روزهای اولش هم که آمده بود.داشت با دوست دخترش صحبت میکرد با مسنجر/و دختره گفت:اگر حالت خراب شد.یادت نره که بذازی زیر زبونت!!.حالا منظورش رو من نفهمیدم(مثلا) و خودم را زدم به خریت.ولی روزی که داشت از اینجا میرفت.مطمئن هستم که بدنش پاک پاک بود.
توضیح: یک جورهایی با زینب ستم کش احساس همدردی میکنم:)

(0) comments

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]