سهراب مَنش

۱۳۸۱ فروردین ۹, جمعه

يکي از حٌسن های اين آدمهايي که من الان تو مملکت آنها زندگی ميکنم.اين هست که اگر مايل نباشند که چيزی از خودشان به تو بگويند.بدون وجدان درد ميگن که فلان مسئله را نمی گويم.(مثلا درآمد ماهانه.خانم ها سن خود را نميگن) و چيزهای ديگه.اولش به آدم بر ميخوره.ولی بعد احساس ميکنی که اگر حرفی را به تو نگفته.حداقل اين لطف را به تو کرده که بهت دروغ نگفته!!من فکر ميکنم اين بهتر از اين هست که با کسی آشنا بشوی و پیش خودت فکر ميکنی که يک چيزی از طرف مقابلت ميدانی.و بعد از يک مدت بفهمی که چيزهايی که به تو گفته شده دروغ بوده.در حالت دوم بدجور به اعصاب آدم چيز!!! ميشه.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]