دست وپا گردن دردم
اين اصطلاحي بود که بچه محل هاي من .اونها که يک کلاس بالاتر بودن و به قولي حَبسي کشيده بودن .موقعي که دچار درد ميشدن مي گفتند.و منظور همانطور که از کلمات معلوم هست.يک جورهايی خمار بودن.و اکثرا به بی موادی خورده بودن.ولی تو ما يک کلاس پاينترها.اين اصطلاح وقتی به کار مي رفت که از يک چيزی خيلي خسته بوديم.و يا يک جايی از بدنمون درد می کرد.امروز صبح من اينطور هستم.تمام شب ۳ بار رفتم تو رختخواب که بخوابم.ولي بعد از يک ساعت خر قلت زدن تو رختخواب.نشد که نشد.الان هم که شد صبح و منتظرم که ساعت بشه هشت و نيم که راه بيفتم برم سر کار.دلم می خواست راجب اون بچه محل هام بنويسم که الان از حوصله خارج هست.امشب خواهم نوشت.فردا هم که چهارشنبه هست ومن تعطيل هستم.وقتی از کار برگردم.۳/۴ ساعتی ميخوابم.و شب رو با اين کامپيوتر خواهم بود.تا امشب.سايه شما کم نشه.