سهراب مَنش

۱۳۸۱ فروردین ۶, سه‌شنبه

دست وپا گردن دردم
اين اصطلاحي بود که بچه محل هاي من .اونها که يک کلاس بالاتر بودن و به قولي حَبسي کشيده بودن .موقعي که دچار درد ميشدن مي گفتند.و منظور همانطور که از کلمات معلوم هست.يک جورهايی خمار بودن.و اکثرا به بی موادی خورده بودن.ولی تو ما يک کلاس پاينترها.اين اصطلاح وقتی به کار مي رفت که از يک چيزی خيلي خسته بوديم.و يا يک جايی از بدنمون درد می کرد.امروز صبح من اينطور هستم.تمام شب ۳ بار رفتم تو رختخواب که بخوابم.ولي بعد از يک ساعت خر قلت زدن تو رختخواب.نشد که نشد.الان هم که شد صبح و منتظرم که ساعت بشه هشت و نيم که راه بيفتم برم سر کار.دلم می خواست راجب اون بچه محل هام بنويسم که الان از حوصله خارج هست.امشب خواهم نوشت.فردا هم که چهارشنبه هست ومن تعطيل هستم.وقتی از کار برگردم.۳/۴ ساعتی ميخوابم.و شب رو با اين کامپيوتر خواهم بود.تا امشب.سايه شما کم نشه.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]