سهراب مَنش

۱۳۸۱ فروردین ۴, یکشنبه

18 سال پیش در چنین روزهایی.من قند تو دلم آب میشد.یک نامه دریافت کرده بودم .و بهم اطلاع داده بودن که برای آموزش نظامی خودم را آماده کنم(قبل از منطقه همه یک دوره کوتاه می دیدند) و اردیبهشت سال 1363 من رفتم پادگان(شهید باهنر) اول جاده چالوس.برای گذراندن این آموزش/حالا اون دوره بمونه.منظورم این هست که شد هیجده سال!!!! عجبا.حیرتا!!
توضیح:اردیبهشت سال 1363 من 15 سال و 3 ماه سن داشتم.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]