سهراب مَنش

۱۳۸۱ فروردین ۱۰, شنبه

عرض شود که این دو یا سه مطلبی که من در رابطه با فلسطین و عملیات تروریستی در اسرائیل نوشتم.دلیل بر این نیست که مثلا من از جهودها پشتیبانی میکنم.و یا از اسرائیل.منظور من این بود که یک جوری تنفر خودم را از این کارها نشان بدهم.من آریل شارون(نخست وزیر اسرائیل) را یک جنایتکار می دانم.ولی عمل این عربها را هم درست نمی دانم.کاشکی تلویزیون ایران تصویر مادر دختری را که دیروز با بمب کشته شد نشان میداد.تا منظورم واضح تر میشد.اگر شما هم میدید که مادر این دختر چگونه به سر و صورت خودش میکوبید(چون اصلا از رابطه دخترش با این تروریستها خبر نداشت.و تصویر دخترش را از تلویزیون و هنگامی که داشت وصیتنامه میخواند ) دیده بود/آنموقع شما هم دلتان از این گمراه کردن جوانان و اینطور به کشتن دادنشان به درد می آمد.این آقایان که تبلیغ شهادت را میکنند.اول بیایند زن و بچه خودشان را از اروپا و آمریکا به فلسطین ببرند.و اول یک بمب به دور کمر فرزند خودشان ببندند.و بعد به سراغ آدمهای دیگر بروند.یا همان حکایت قدیمی هست که میگویند.مرگ خوب هست ولی برای همسایه. این کل منظور من بود.خوش باشید

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]