سهراب مَنش

۱۳۸۱ خرداد ۱۷, جمعه

پيشنهاد
من يک پيشنهاد دارم به کسانی که چند ماهی هست که وبلاگ مي نويسند و در حال حاضر در وضعيتی هستن که برای يک مدتی نميخواهند بنويسند.
بيايد به خودتان يک لطفی بکنيد و موقع رفتن همه تقصير ها رو به گردن مردم نيندازيد!
خودتان انتخاب کرديد و تصميم گرفتيد که بيايد و افکارتان را با مردم تقسيم کنيد.
خودتان دلتان خواست بيايد به مردم بگويد که راجب چيزهای مختلف (هر موضوعی‌که نوشتيد) چگونه فکر ميکنيد.و حتما ميدانيد که قرار نيست هميشه مردم براتون به به و چه چه بکنند!
وقتی تو وبلاگ يک لينکی به اسم فرستادن نظرات گذاشتيد.نبايد که منتظر باشيد هر کسی که به شما ايميل داد.بگويد دمت گرم خيلي باحال نوشتی!
اگر نميخواهيد بدانيد مردم راجب افکار و يادداشتهای شما چه نظری دارند.بيايد به جای اين دو کلمه (فرستادن نظرات) بنويسيد از من و نوشته هام تعريف کنيد فقط و اينطوری تکليف مردم را روشن کرديد.اينطوری مردم ميدانند که اگر بخواهند از شما تعريف بکنند بايد ايميل برايتان بفرستند وگرنه که حق ندارند!
من فکر ميکنم تنها کسی که ميتواند به شما شديدا توهين کند.خودتان ميباشيداگر بی حوصله هستيد .بنويسيد برای مدتی وبلاگ نخواهم نوشت.اينطوری هم رفتن خودتان را گفتيد و هم اينکه يک جایی برای برگشتن گذاشته ايد.
فکر ميکنم که اين جمله ها به نظرتان آشنا بيايد!
چرا ديگر نميخواهم بنويسم
و يا
فصل کوچ فرا رسيده
و ...
کسانی که اين جمله ها را نوشتند که مثلا ديگر ننويسند و دويست تا دليل هم برای خودشان داشتند.
خودشان اولين نفری بودند که دلايل رفتنشان را فراموش کردند و دوباره شروع کردند به نوشتن!
من اسم اين را ميگذارم .خود ضايگی کردن از نوع خفن
ببينيد مردم تو اين دنيا زياد ناز آدم رو نمي کشند.لوس بازی هم همه جا نميشود در آورد.
پس به قول حضرت علی:هيچوقت بدترين حرفی را که بلديد به مردمی که با آنها زندگی ميکنيد نگوييد(يک چيزی تو اين مايه ها گفته)
چون ممکن هست که بخواهيد دوباره به ميان همان مردم برگرديد.
تو يک جمله بخوام بگويم اين ميشه:ببين اگر کم آوردی گردن ما نينداز
توضيح: دوستانی که اين نوشته را ميخوانند.لطفا نپرسند که منظور من کدام وبلاگ هست!من اين را به صورت کلی و برای همه نوشتم(خوم هم بايد يادم باشه اين رو)


(0) comments
۱۳۸۱ خرداد ۱۶, پنجشنبه

من که امشب با این قطعه از شهرام ناظری حسابی صفا کردم.
اگر شما هم گوش کردید.امیدوارم لذت ببرید.

(0) comments

امشب (که الان ديگه ميشه ديشب) يکي از کانالهلي تلويزيوني آلمان به نام WDR يک فيلم ايراني پخش کرد که من هم نشستم ديدم.ولي راستش هيچي از اين فيلم نفهميدم!
داستان فيلم راجب يک پسر افغاني بود که به خاطر جنگ وارد ايران شدن و تو يکي از قهوه خانه هاي مرزی مشغول به کار بود و مثلا داشت مشکلات يک بچه جنگزده را نشان میداد.
از اول فيلم تا آخر فيلم این پسر بچه داشت تو بيابان ميدويد.و مثلا ميخواست هم کار بکند و هم درس بخواند.
چيزي که تو فيلم جالب بود.اين بود که تقريبا تمام هنرپيشه های فيلم که همه آماتور بودند به شدت عملی بودند.و از همه باحالتر يک مامور نيروی انتظامی بود که چپ و راست ميامد و از اين بدبختها باج ميگرفت و مینشست و با همانها که ازشون باج گرفته بود تل بازی ميکرد.و وقتی توپ ميشد از قهوه چی که اسمش <خان> بود.ميپرسيد که اين دور و بر آدم مشکوک يا افغانی نديدی که؟
و يارو هم جواب ميداد که نه!بعدش يک پاکت سيگار و يک مقدار پول (باج) از اين ننه مرده ها ميگرفت و چون حسابی کشيده بود و توپ شده بود ميگفت:به اون قران که تو سينه محمد هست.اگر يک خلافکار اينجا ها ببينم تو همين قهوه خانه خشتکش رو در ميارم:)
چون از اول نديدم فيلم رو نميدونم اسم فيلم چی بود!
ولی هر چی بود.خيلی ت.خ.م.ی. بود.همين.

(0) comments
۱۳۸۱ خرداد ۱۵, چهارشنبه

میدونی چیه؟
وبلاگت تا وقتی قشنگ بود که خودت بودی.
میدونی چیه؟
وبلاگت دیگه اصلا مثل تو نیست.
میدونی چیه؟
خودت انقدر خوب هستی که احتیاج به طرح و نظر و گفته های دیگران نداشته باشی.
میدونی چیه؟
خودت باش
:: سهراب ::

(0) comments

وطن



وطن نام تو نام نامداران
همه فصل تو بادا نو بهاران
وطن سبزی سپیدی سرخگونی
مبادا دشمنت را جز زبونی
به مناسبت روزهای سیاهی که مام وطن آن را میگذراند
وطن با صدای داریوش.

(0) comments

سلام
اگر حالش رو دارید.الان برید و به اون وبلاگ یک سر بزنید.همان که نمیدونستم از کجا هست و به چه زبانی.
اما الان میدانم.این وبلاگ مال کشور برزیل هست و به زبان پرتقالی نوشته میشود.و دوستمون قاصدک قرار هست ترجمه بکند نوشته این بنده خدا را.
ولی امروز خیلی باحال شده.چون هم پرچم ایران رو از وبلاگ من گذاشته آنجا.و هم اون مطلبی که نوشته بودم را کپی کرده و تو وبلاگش به زبان فارسی گذاشته.
اسم وبلاگ اون بنده خدا Commonwealth هست.و متوجه شده که این وبلاگ فارسی هست.از ایرانی که اونجا نوشته معلوم هست:)
Puuutz!!! Sabe aquele blog árabe que o Fernando colocou aqui? Ele não é árabe, é iraniano (eu acho, não tenho certeza), e tem mais: ele comentou sobre o Commonwealth!!! Aí está a prova:
WE LOVE IRAN

(0) comments

آمار گيری
امروز سالگرد شهادتِ رحلتِ به ملکوت اعلی پيوستِ جانگداز بود!(به اندازه کافی از دستمال يزدی استفاده کردم؟!)
طبق معمول يک دور تو وبلاگها زدم.
من يک تعدادی از وبلاگها رو هر روز ميخونم.بعدش اگر حالی باشه ميگردم ببينم کدوم وبلاگ جديد به نظرم خوب و قابل خواندن مياد.
اما يک روزهايی مثل امروز سعی ميکنم که سراغ وبلاگهايی برم که نويسنده هاشون تو ايران هستند.
دلم ميخواد بدونم که مردمی که تو ايران هستند.اين روزهای اينجوری چه ميکنند و چه حرفی ميزنند!
امروز و فردا تو ايران تعطيل هست به خاطر دو مناسبت.و هر دو اين مناسبتها مثلا عزاداری هست!
اما تنها چيزی که من نديدم تو وبلاگها عزادار بودن هست.خيلي جالب و قابل توجه مسئولين محترم هست اين قضيه!
تو ۳۰ تا وبلاگی که من ديدم (حدودا) فقط يکی از مناسبت امروز نوشته بود.و بقيه فقط از تعطيل بودن و مسافرت صحبت کرده بودند.
به اين چی بايد گفت؟هنوز هم آن کسانی که اين روزها رو تعطيل رسمی اعلام ميکنند.ميخواند بگويند که مردم عزادار هستند؟
چقدر يک سری ميتوانند خودشان را گول بزنند؟
تا کی ميخواند به خودشان دروغ بگويند؟
يعنی نميفهمند که مردم هيچ ارزشی برای روزهايی مثل امروز قائل نيستند.
خوب بود اينها که اين روزها رو تعطيل اعلام ميکنند.يک آمار از ماشينهايی که از تهران خارج ميشوند ميگرفتند.و وجودش رو هم داشتند که بيايند و رسما اعلام بکنند که برای مثال:امروز از صبح زود چند تا ماشين به طرف بهشت زهرا رفته. و چند تا ماشين به طرف چالوس و آبعلی!
آی اونهایی که به خودتون دروغ ميگويد.باور کنيد که قصه شما داره تمام ميشه.حالا هی بيايد با قول استخدام و يا مرخصی بيشتر يک مشت رو جمع بکنيد و ببريد به حساب خودتان عزاداری!
اما خودتون هم ميدونيد که اينها همش کشک هست.ميدونيد به غير از يک مشت که نانشان را ميدهيد هيچ کسی برای اين سيرکهای مسخره ای که راه ميندازيد تره هم خورد نميکنه.ميدانيد که مردم به هيچ جاشون نيست که امروز چه خبر هست! و مطمئن هستم اگر از نسل جوان و نوجوان آن مملکت بپرسيد که ۱۵ خرداد به چه مناسبت تعطيل هست.؟
يک نگاهی بهتون ميکنند و ميگويند برو بابا دلت خوش هست!
تو بدترين روزهايی که تو آسيا داره ميگذرد.(درگيری پاکستان و هند).مملکت ما به يک خواب سنگين فرو رفته! بغل گوشمون داره جنگ اتمی شروع ميشود.بعدش رئيسهای اون مملکت به اين فکر هستند که چه جوری دوتا قطره اشک از چشم مردم در بيارند.و مردم هم به اين فکر هستند که چه جوری از زير اينکار در بروند.
واويلا به ما و واويلا به مملکت ما که تو اين روزها بايد اينطوری از همه چی عقب بيفتد و هيچکس نيست بگويد که چه کسی جوابگوی اين نفهمي هايی هست که داره تو آن مملکت اتفاق ميفتد.
کسی آماری از این عقب موندنها و نفهمیها داره؟

(0) comments
۱۳۸۱ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

دوستان مقیم اینطرف آب.یا اونطرف آب.از میان شما کسی هست که بداند این وبلاگ به چه زبانی نوشته شده؟
این بابا هم یک لینک به وبلاگ من داده.منتها من اصلا نمیدانم این دیگه مال کدام کشور و به چه زبانی است!
اگر شما هم متوجه نشدید.باید بهش ایمیل بزنم!

(0) comments

به رهبر فعلی جمهوری اسلامی
آن لحظه که از نياز انسان.
دارد نه کم از هوای حيوان
يک دانه گندم طلايی.
از تشت طلا گرانبهاتر
در حادثه های ناگهانی
سالم ز مريض مبتلا تر.
آسوده مباش که بی نيازی
يک آن دگر پر از نيازی.
آنجا که تو فرعون زمانی
در تير رس باد خزانی.
شعر از:مسعود فرد منش

(0) comments

ن مثل نفهم.ر مثل ريا
«لطفا اول عکس مطلب پائین رو ببینید و بعد این را بخوانید»
انگار واجب هست که راجب عکس اين خانم(شايد اسمش حضرت عباس باشه!به خاطر لباس پوشيدنش ميگم) يک سري چيز ديگر رو اضافه کنم.
دلم ميخواد اين خانم به يک جاي اين دنيا يک جوری وصل بود.و ازش چند تا سوال ميپرسيدم.
ولی مطمئنا اين آدم به هيچ جاي اين دنيا وصل نيست.(يعنی آقاشون اجازه نميدند!).
سوالهايم را همينجا مينويسم.بلکه دری به تخته خورد و اين خانمه(حضرت عباس سابق) اينجا رو خواند.
سوال اول:در مملکتی که قرار بود متعلق به مستضعفان آن مملکت باشد.شما در کدام يک از محله های شهرتان زندگی ميکنيد؟ شمال شهر يا جنوب شهر؟
سوال دوم: آيا شما دختری داريد که نگران باشيد بين سن يازده تا پانزده سالگی از شدت فقر به روسپيگری کشيده شود؟
سوال سوم:نظر شما راجب جنگی که ميشد در عرض ۳ سال تمام شود و ۸ سال طول کشید و یک میلیون جوان را به کشتن داد چيست؟
سوال چهارم: به نظر شما در قتلهای زنجيره ای چه کسی نقش داشته؟ و نظرتان راجب شکنجه متهمان قتلهای زنجيره ای چيست؟(مخصوصا همسر سعيد امامی)
سوال پنجم:چرا کسانی که دارای مدارک عالی تحصيلاتی هستند.برای گذران روزانه خود مجبور ميشوند که مملکت خود را ترک کنند؟
سوال ششم:چرا رهبر جمهوری اسلامی جواب نماينده مجلس آن کشور را که درخواست آزادی چند دانشجوی بيگناه که به جای متهمان کوي دانشجو در زندان هستند را نميدهد؟
سوال هفتم: به نظر شما در پنجاه سال آينده مردم ايران در موردی خيانت مشتی نفهم که در مورد دريای خزر ميشود چه فکر خواهند کرد؟
سوال هفتم:آيا ميدانيد کسانی که به عنوان مهمان خارجی به ايران مي آيند.مشتی آدم مرده خور هستند که به بهاي يک بليط رفت و برگشت مجانی و هتل مجانی به ايران سفر ميکنند؟
سوال ....
خانم محترمه و يا به قول آنها که تو لابد قبولشان داری ضعيفه
من هزار تا سوال دارم که مطمئن هستم نه تو و نه امثال تو ميتوانند جوابش را بدهند.
جواب امثال من را.امثال تو با زندان کردن.با ترور کردن. و با درست کردن جو وحشت ميدهند.
جو وحشتی که وقتی من اينجا چند کلام مينويسم.سه نفر ديگر از سر دلسوزي و يا دوستی ميگويند که اينطور ننويس!
و من که صحبت کردن را اينجا ياد گرفته ام.بايد چند بار نوشته خودم را بخوانم .و در آخر هم نميفهمم که چه چيز بدی را گفتم؟!
سوال آخر:اگر بخواهيم به خاطر هر کدام از مصيبتهای که نام بردم و از شما پرسيدم و نپرسیدم
رنگی به رنگ لباسهايمان اضافه کنیم « به نشانه عزاداری»(همانطور که تو سبز پوشيدی که بگویی عزاداری!) فکر نميکنی که لباس تنمان شبيه چهل تيکه کهنه ای ميشود که بر روی آن مملکت کشيده اند؟

(0) comments

میشه یکی من رو شیر فهم بکنه که این خانم منظورش چی هست؟
یعنی چی رو چادر مشکی .یک پارچه سبز انداختن!؟

(0) comments

بد نيست.
يعنی يک بار ارزش داره گوش بکنی قربون دوره ای که خوش بينی بود.
تو بی لیاقتی اگر بگی نه.
end حماقتی اگر بگی نه.
منبع:سایت نبوی

(0) comments
۱۳۸۱ خرداد ۱۳, دوشنبه

يکی از اين هلنديها به وبلاگ من لينک داده!
من خودم نفهميدم که از کجا آدرس اين وبلاگ رو پيدا کرده.
يک توضيح هم زير آدرس من نوشته و گفته که من راجب چی مينويسم؟
و آخرش هم نوشته : به نظر نمياد که اين وبلاگ هلندی باشه:)
حالا من هم به قول بچه ها مرامی بهش يک لينک ميدم.
اسم وبلاگ DEMMER ّهست.ببینید ما باید چه زباني رو بخونیم.!

(0) comments

مٌخ درد گرفتم
اگر شما بدونيد که رفيقتون داره ازدواج ميکند و شما کسی رو که او انتخاب کرده.نپسنديد( از نظر اخلاقی)چکار ميکنيد؟
نميشه به اين رفيق گفت که انتخابت اشتباه هست!
رفته نامزد کرده برگشته.
ازدواج هم که نکرده باشی.ميتونی بفهمی که دوران نامزدی دوره بسيار شيرينی هست.(اگر نخورديم.دست مردم که ديديم!)
فکر ميکنم برای شناختن يک نفر ۹ سال زمان کافی باشد!
بعضيها رو هم که نميشناسی شايد با ۹۰ دقيقه تعريف بتوانی توی دسته بندی آدمها که تو ذهن خودت داری قرار بدی.
اگر بخواهی رفاقت بکنی .بايد به اين رفيقت بگی که اين انتخاب اشتباه هست.
ولی چطوری ميشود فکر يک نفر را تغير داد بدون اينکه به احساسات طرف دست بزنی؟!
اگر هم بخواهی که چيزی نگويی. پس ۹ سال با يکی رفيق بودی که چی بشه؟
آدميزاد تو چه موقعيتهايی که قرار نميگيره!
يک کلام بگو به من چه مربوطه و انقدر مغز درد و وجدان درد نگير!(نميشه)

(0) comments
۱۳۸۱ خرداد ۱۲, یکشنبه

به این میگن پرچم با عظمت
.اونها هم که نمیتونند ببیند این عظمت رو و یا بد خواه این پرچم هستند.برن سرشون رو بگذارند بمیرند.خلاص

(0) comments
۱۳۸۱ خرداد ۱۱, شنبه

میگم که کاشکی دیشب من از خدا چیز دیگری خواسته بودم.!
من گفتم قاصدکی نیست.و درست دیشب یک قاصدک پیدا شد و به ما آدرس چند تا پرچم ایران با علامت شیرو خورشید رو داد!به هر حال ممنونم قاصدک. آقا سیاوش از شما هم ممنونم.هم کار خودت درسته و هم وبلاگت سانسور هرگز با حال هست.ممنونم.

(0) comments

اگر شما دوست عزیز نتوانستید که ترانه چی بگم با صدای مرضیه گوش را کنید.و مایل هستید که بشنوید یک بچه ایمیل برا من بفرستید که به صورت e card براتون بفرستم.

(0) comments

دو کلام
به این دو کلام حرف حساب گوش کنید.و به من بگید شما چه جوابی دارید.
گوش کنید.من میگم بعضی حرفها اصلا جوابی نداره.این یکی از اون حرفها هست.من که نمیدونم چی بگم!
..چی بگم وقتی که سر میزنه بر دیوار سینه.تو رو میخواد..
یک شب از بس سخن عشق تو گفت
بیرون آوردمش از سینه..
گذاشتم زیر پام
زیر پام زمزمه نام تو میکرد و بهم گفت تو رو میخواد...

(0) comments

نیازمندیها!
من تو اینترنت دنبال یک پرچم ایران با علامت شیر خورشید میگردم.
اگر آدرسی در اینترنت سراغ دارید که میشود از آنجا آن را تهیه کرد.لطفا آدرس را برای من بفرستید.

(0) comments

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]