سهراب مَنش

۱۳۸۱ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

ن مثل نفهم.ر مثل ريا
«لطفا اول عکس مطلب پائین رو ببینید و بعد این را بخوانید»
انگار واجب هست که راجب عکس اين خانم(شايد اسمش حضرت عباس باشه!به خاطر لباس پوشيدنش ميگم) يک سري چيز ديگر رو اضافه کنم.
دلم ميخواد اين خانم به يک جاي اين دنيا يک جوری وصل بود.و ازش چند تا سوال ميپرسيدم.
ولی مطمئنا اين آدم به هيچ جاي اين دنيا وصل نيست.(يعنی آقاشون اجازه نميدند!).
سوالهايم را همينجا مينويسم.بلکه دری به تخته خورد و اين خانمه(حضرت عباس سابق) اينجا رو خواند.
سوال اول:در مملکتی که قرار بود متعلق به مستضعفان آن مملکت باشد.شما در کدام يک از محله های شهرتان زندگی ميکنيد؟ شمال شهر يا جنوب شهر؟
سوال دوم: آيا شما دختری داريد که نگران باشيد بين سن يازده تا پانزده سالگی از شدت فقر به روسپيگری کشيده شود؟
سوال سوم:نظر شما راجب جنگی که ميشد در عرض ۳ سال تمام شود و ۸ سال طول کشید و یک میلیون جوان را به کشتن داد چيست؟
سوال چهارم: به نظر شما در قتلهای زنجيره ای چه کسی نقش داشته؟ و نظرتان راجب شکنجه متهمان قتلهای زنجيره ای چيست؟(مخصوصا همسر سعيد امامی)
سوال پنجم:چرا کسانی که دارای مدارک عالی تحصيلاتی هستند.برای گذران روزانه خود مجبور ميشوند که مملکت خود را ترک کنند؟
سوال ششم:چرا رهبر جمهوری اسلامی جواب نماينده مجلس آن کشور را که درخواست آزادی چند دانشجوی بيگناه که به جای متهمان کوي دانشجو در زندان هستند را نميدهد؟
سوال هفتم: به نظر شما در پنجاه سال آينده مردم ايران در موردی خيانت مشتی نفهم که در مورد دريای خزر ميشود چه فکر خواهند کرد؟
سوال هفتم:آيا ميدانيد کسانی که به عنوان مهمان خارجی به ايران مي آيند.مشتی آدم مرده خور هستند که به بهاي يک بليط رفت و برگشت مجانی و هتل مجانی به ايران سفر ميکنند؟
سوال ....
خانم محترمه و يا به قول آنها که تو لابد قبولشان داری ضعيفه
من هزار تا سوال دارم که مطمئن هستم نه تو و نه امثال تو ميتوانند جوابش را بدهند.
جواب امثال من را.امثال تو با زندان کردن.با ترور کردن. و با درست کردن جو وحشت ميدهند.
جو وحشتی که وقتی من اينجا چند کلام مينويسم.سه نفر ديگر از سر دلسوزي و يا دوستی ميگويند که اينطور ننويس!
و من که صحبت کردن را اينجا ياد گرفته ام.بايد چند بار نوشته خودم را بخوانم .و در آخر هم نميفهمم که چه چيز بدی را گفتم؟!
سوال آخر:اگر بخواهيم به خاطر هر کدام از مصيبتهای که نام بردم و از شما پرسيدم و نپرسیدم
رنگی به رنگ لباسهايمان اضافه کنیم « به نشانه عزاداری»(همانطور که تو سبز پوشيدی که بگویی عزاداری!) فکر نميکنی که لباس تنمان شبيه چهل تيکه کهنه ای ميشود که بر روی آن مملکت کشيده اند؟

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]