سهراب مَنش

۱۳۸۴ دی ۲۹, پنجشنبه

تولدی دیگر




خوب راستش را بخواهید، من نمی‌دانم، این کاری که دارم انجام می دهم درست است یا خیر!؟
منظورم نوشتن این پست و گذاشتن آن در وبلاگ است.
عقل سالم به انسان می‌گوید تا چیزی حتمی نشده است، آن را بر ملا نکن!
اما اگر قرار بر این باشد که همیشه به حرف عقل سالم گوش بکنیم، باید در بسیاری از جاهای زندگی بترسیم و آنقدر احتیاط بکنیم، تا کار نه تنها درست نشود، بلکه خراب‌تر نیز بشود!
فکر می کنم یکی از آن موارد، همین کار است!
مدتها است که ناخواسته دل در گرو کسی دیگر گذاشته ای و دائم به این موضوع فکر میکنی، اما عقل می گوید که آن را علنی نکن تا اگر نشد، کسی چیزی نفهمد!

خوب حالا من می خواهم همه حرفها را بزنم، تا شاید این موضوع باعث بشود که هیچوقت شکی در من بوجود نیاید، و کار را به سرانجام برسانم.

چرا اسم این یادداشت را تولدی دیگر گذاشتم؟
به سه دلیل. اول اینکه این ماه که در حال گذراندن آن هستیم، ماهی است که من در آن متولد شده‌ام، و از طرفی در همین ماه است که احساس میکنم روح من برای یکبار دیگر بصورت بسیار شیرینی متولد شده است، و دلیل دیگر آن این است که آن بنده خدا، وبلاگی دارد به نام تولدی دیگر!

آمنه جان، نویسنده وبلاگ تولدی دیگر ، به من لطف کرده اند و پذیرفته است که برای مدتی، از اینطریق آشنایی هایمان نسبت به همدیگر بیشتر بشود، تا بلکه به امید خدا در آینده به نتیجهٔ دلخواه برسيم.


آمنه خانم
از همراهي شما ممنونم، و امیدوارم که بتوانم انسان خوبی بشوم، در این راه به کمک شما بسیار نیازمند هستم.

آمنه خانم، نویسنده وبلاگ تولدی دیگر است که همین روزها تولد یک سالگی وبلاگش می باشد

::سهراب::




تولدی دیگر

چند روزی بیشتر به اولین سالگرد وبلاگ من باقی نمانده تقریبا همین روزهابود که در سال گذشته شروع به نوشتن دراین وبلاگ کردم ، درست یادم نمیاد اون موقع چه احساسی داشتم، ولی خوب بخاطر دارم که برای آرامش خودم به این مکان پناه آوردم دلم میخواست یک جائی برای خودم داشته باشم تا بتوانم راحت بنویسم وکسی مرا نشناسد ، توی این یکسال اتفاقات مختلف ومهمی پیش آمد و روزهای خوب وبد زیادی را با هم تجربه کردیم یک بهار نه چندان خوب، یک تابستان گرم و بالاخره یک پاییز زیبا گذشت و به زمستان رسیدیم. اون روزها اصلا فکر نمیکردم توی این دنیای مجازی دوستانی را پیدا کنم که جزء بهترینها هستند، این همه مطالب آموزنده از آنها یاد بگیرم.من این محیط صمیمی را دوست دارم و دلم میخواهد حالا حالاها اینجا بنویسم !
جا داره از دوستان بسیار خوبم خاتون نازنین و سهراب عزیز تشکر کنم که در ایجاد این وبلاگ و بهتر شدن و زیباتر کردن آن مرا یاری کردند البته زحمتها و مزاحمتهای من برای آقاسهراب گرامی هنوز ادامه داره امیدوارم روزی بتوانم بخشی از این زحمتهارا جبران کنم (شما آقاسهراب مواظب خودت باش!!)

********************************************

بسیار خرسندم که در سالروز تولد وبلاگم می توانم یک خبر مهمتری هم بگم و یکی از عزیزانم (سهراب) را به شما معرفی کنم، من توانستم یکبار دیگر دوست داشتن و دوست داشته شدن را بسیار زیباتر و دلنشین تر از همیشه تجربه کنم و این را مدیون سهراب عزیز هستم.

سهراب جان، من نیز مثل شما معتقدم که هر انسانی حق دارد یک نفر را در قلبش بیشتر از همه دوست داشته باشد، و در قلب آن شخص نیزعزیزترین باشد.
امیدوارم باکمک یکدیگر و با یاری خداوند، هر دوی ما به این مقصود برسیم.
آمین

::آمنه::

نظر بدهید

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]