شما معتاد هستی یا تفریحی استفاده می کنید؟
چند وقت پیش در خبرها خواندم که عاشق شدن و در واقع عشق، در هر انسانی به این صورت است که یک عضوی از بدن به هنگام دیدن کسی که او را میپسندی، از خود چیزی ترشح می کند، و ترشح این مواد باعث می شود که شخص احساس کند که عاشق طرف مقابل است!
چند روز پیش در سایت بیبیسی یک گزارش در این رابطه دیدم و اینکه این موضوع درست است و این ترشحات بعد از گذشت یک سال به حالت عادی برمیگردد!
( یکی از خانم هایی که از ایران این وبلاگ را می خواند، هم به من ایمیل داده بود و نوشته بود این خبر را در اخبار ایران شنیده است!)
با چند تا روانپزشک و دکتر و از این جور اشخاص مصاحبه کردهاند و بعضی از آنها گفتهاند که علت عشق، فقط مربوط به آن ترشخ نمی باشد و بسیاری دیگر از چیزهای روحی نیز در عاشق شدن و مهمتر از آن عاشق ماندن سهیم هستند.
به هرحال آنطور که من فهمیدم، منظور این کسانی که این نظریه را دادهاند، این است که در واقع چیزی که بیشتر انسانها به عنوان عشق از آن اسم میبرند، در واقع یک نوع هوس است که نود درصد این احساس بعد از گذشت یک سال و مثلا بعد از صد بار عشقبازی با طرف مقابل از بین میرود!
خوب اگر من بخواهم این نظریه را بپذیرم، چطور می توانم انسانهایی که سالها است با یکدیگر زندگی میکنند و از زندگی خود راضی هستند را درک بکنم؟
چیزی که برای من بسیار عجیب است، این است که همه این افراد، تاکید دارند که اگر دوباره امکان ازدواج کردن پیدا بکنند، باز همسر خود را انتخاب خواهند کرد!
در اینمورد فرض را بر این می گذارم که همسر این اشخاص از نظر جنسی توانسته طرف مقابل خود را کاملا راضی نگهدارد!
اما آیا این آدم ها مثل این فکر برایشان پیش نمی آید که برای مثال من پانزده سال با این شخص بودم، و حالا کسی دیگر را امتحان می کنم تا یک طعم دیگر را نیز چشیده باشم!؟
و یا اگر نود درصد عشق، لذت بردن از مسائل جنسی است، چرا کسی مثل من فکر میکند که بدون عشق نگاه کردن به جنس مقابل حرام است؟ حالا عشق بازی با او پیش کش من!
چرا نمی توانم مثلا به یک بار و یا کافه بروم و دست اولین کسی را که دیدم دلش میخواهد با من صحبت بکند را بگیرم و بعد از آن هم "بله"!؟
چندین چرا دیگر در ذهنم وجود دارد که خواهم نوشت، شما اگر تا همین جای موضوع، نظری دارید، لطفا در نظرخواهی بنویسید.
....ادامه دارد.