سهراب مَنش

۱۳۸۴ شهریور ۱۸, جمعه

دست بند
عکس زیر یک بازو بند مربوط به دوره هخامنشیان است که در موزه باستان ایران نگهداری می شود و قرار است برای برگزاری یک نمایشگاه به انگلستان آورده شود.
(خوب به ما چه؟!)
ربط موضوع به من در این است که من صاحب یکی از ای بازو بندها در ایران بودم، بدون اینکه خودم بدانم چه چیزی را در مچ دست راستم یدک می کشم! تا روزی که در ایران بودم یکی از این بازو بندها را که من در مچ دست راست می انداختم، اما موقع خروج از ایران آن را در منزل به امانت گذاشتم، امروز بعد از فوت مادرم و به هم ریختن منزل نمی دانم که این بازوبند در کجاست و چه کسی صاحب آن شده است!
من تا روزی که در ایران زندگی می کردم، هیچ ایده ای راجب اینکه ریشه آن دستبند در چه چیزی است نداشتم و آن را از یک درویش در شاه عبدالعظیم خریده بودم!
البته بازوبند من یقینا ساخت دست هخامنشیان نیست و چند هزار سال بعد از آن دوره ساخته شده است!
امشب با دیدن این عکس در بی بی سی دلم برایش شدیدا تنگ شد!

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]