سهراب مَنش

۱۳۸۴ شهریور ۶, یکشنبه

از کجا شروع شد؟
ای راحت جان من کجایی؟
در بردن جان من چرایی
جرم دل عذرخواه من چیست؟
جز دوستی‌ات گناه من چیست؟

گویند ز عشق کن جدایی!
کین است طریق آشنایی
من عمر ز عشق می پذیرم،
گر میرد عشق، من بمیرم
پروردهٔ عشق شد سرشتم،
جز عشق مباد سرنوشتم

یارب به خدایی خدایت،
وآنگه به کمال پادشاهیت
کز عشق به غایتی رسانم،
ک‌او ماند اگر چه من نمانم
گرچه ز شراب عشق مستم،
عاشق تر از این کنم که هستم

گویند که عشق ز خود وا کن
لیلی طلبی ز دل رها کن
یا رب تو مرا به روی لیلی
هر لحظه ده زیاده میلی
گرچه ز غمش چو شعم سوزم
هم بی غم او مباد روزم.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]