سهراب مَنش

۱۳۸۴ شهریور ۹, چهارشنبه

دلتنگی

بدون تعارف امشب یکی از شبهایی است که من به شدت دلگیر هستم!
حوصله ام بشدت سر رفته و نیاز داشتم که با یکنفر چند ساعتی صحبت بکنم، به دو یا سه نفر از بچه‌هایی که معمولا با آنها چت صوتی می کنیم پیغام دادم، اما هیچکدام آنلاین نبودند و الان که ساعت ۱۲:۳۵ دقیقه نیمه شب است، دیگر از خیر این موضوع گذشتم. در اینجور موارد است که درد تنهایی تا استخوان انسان نفوذ می کند و قلبت را به درد می‌آورد. اگر تهران بودم، حتما به دنیال یکی از دوستان حالا چه مرد و چه زن می رفتم و بهش پیشنهاد می دادم که شام را با هم بخوریم و در این چند ساعتی که بیرون هستیم، با هم مفصل صحبت کنیم. تا ساعت یک و نیم به وقت اروپا آنلاین خواهم بود و بعد مسنجر را خاموش می‌کنم.
خدایا آیا این آروزها، آرزوهای بزرگی هست؟

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]