سهراب مَنش

۱۳۸۴ فروردین ۴, پنجشنبه

چه خبر در سال نو؟
شب قبل از سال تحویل حدود ساعت دوازده شب بود که صدای بووم بووم بلندی از بیرون شنیدم. صدا شبیه کوبیدن دست به ته یک دبه پلاستیکی بود!
چند دقیقه‌ای بهش توجه نکردم، اما دیدم که صدا قطع نمی شود. از روی کنجکاوی پرده را کنار زدم و دیدم آنطرف خیابان عده‌ای جمع شده‌اند و یک نفر نیز یک پرچم سفید رنگ در دست داشت و آن را دائم به چپ و راست تکان می‌داد!
با دیدن این صحنه فکر کردم که ممکن است تظاهرات بر علیه کسی باشد و این جماعت در اعتراض به چیزی در آنطرف خیابان و در پیاده رو جمع شده اند. توی خیابان هم پر شده بود از ماشینهایی که فلاشرشان روشن بود، بعد به نظرم رسید که تظاهرات در ساعت دوازده شب ممکن نیست!
شورشیان عراقی هم که نمی‌توانستند باشند!
پس اینها کی هستند و این موقع شب اینجا چه می‌کنند؟
توی فکر بودم که اینها اینجا چه می‌کنند؟ که یکدفعه صدای دایره زدن بلند شد و این جماعت شروع کردند به دست زدن و رقصیدن!
من دیگه پرده را کاملا کنار زدم و مشغول تماشا شدم، بعد از حدود ده دقیقه زدن و رقصیدن درب یکی از ماشینها باز شد و چشم بنده به جمال یک عروس و داماد افتاد!
بالاخره فهمیدم چه خبر است، عروس و داماد چند دقیقه ای جلوی درب منزل ایستادند و بعد به داخل آپارتمان رفتند و جماعت هم پشت سرشان وارد ساختمان شد!
هم زمان که آنها مشغول زدن و رقصیدن بودند، بصورت دسته جمعی چیزی هم می‌خواندند، اما من هر چه دقت کردم نتوانستم حدس بزنم به چه زبانی می خوانند!
به هرحال این مراسم عروسی را که در آخرین شب سال کهنه و در آستانه تحویل شدن سال بود را به فال نیک گرفتم، تا باشه از این جور اتفاقها در اطراف آدم باشد! مگه نه؟
*****
توی خانواده و فک و فامیل من رسم است که تقریبا یک ساعت قبل از تحویل شدن سال، یک چراغ خواب نفتی را روشن می‌کنند و این چراغ آنقدر روشن می‌ماند تا نفت آن تمام شود و خودش خاموش بشود، اینکه این رسم از کجا در خانواده ما آمده و چه معنی خاصی دارد را نمی‌دانم! اما من هم به این رسم عادت کرده‌ام و هر سال یک شمع را قبل از سال تحویل روشن می‌کنم و می‌گذرام تا آخر بسوزد و خودش خاموش بشود.
چند وقت پیش در یکی از میتینگ‌های سازمان عفو بین‌الملل، یک شمع را که دقیقا شبیه آرم این سازمان است به قیمت سه یورو خریدم.
همین شمع را امسال به نیت آزاد شدن مملکتم روشن کردم
نتیجه همه این داستانها این است که این شمع حدودا پنجاه ساعت روشن بود!
دو روز بعد از سال تحویل هنوز این شمع می‌سوخت و تمام نشده بود، من در این مدتی که در هلند گاهی شمعی روشن می‌کنم، ندیده بودم که یک شکه ایهنمه زمان روشن بماند!
دو شبانه روز وقت خیلی زیادی است! شمع آرام می‌سوخت و تا لحظه آخر ذره‌ای دود سیاه از آن بلند نشد.
شاید طولانی شدن سوختن این شمع به این معنی است که مملکت ما دوباره آزاد خواهد شد، اما زمان زیادی می‌برد و باید صبر پیشه کرد!
شما هم در منزل چیزی روشن می‌کنید؟ اگر جواب مثبت است، لطفا برای من توضیح بدهید که معنی روشن کردن یک شعله در هنگام سال نو چه می باشد؟
بالاخره آدم باید بداند دلیل کاری که می‌کند چه می‌باشد! مگه نه؟
*****
آخر
از تمام دوستانی که لطف کردند و برای من کارت پستال الکترونیکی فرستادند تشکر می‌کنم.
متاسفانه بعضی از این کارتها را سیستم یاهو به عنوان اسپم به قسمت ایمیلهای جانک فرستاده بود و ممکن است که من بعضی از آنها را بدون اینکه متوجه بشوم دیلیت کرده باشم.
به هرحال از همه دوستان تشکر می‌کنم ، چه آنها که من کارتشان را دیدم و چه آنهایی که ندیدم و دیلیت شد.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]