سهراب مَنش

۱۳۸۳ آبان ۸, جمعه

چه خبر؟
ساعت ۱۲:۲۰ دقیقه بعدالظهر روز جمعه: ۲۹ اکتبر
چند روز قبل دوباره برایم یک خانه در همین شهری که در آن زندگی می‌کنم پیدا شد و دو روز قبل به اداره‌ای که مسئول انجام کارهای اداری خانه های شهرداری است مراجعه کردم و قسمتی از کارهای اداری را انجام دادم تا بتوانم بازدیدی از این خانه بکنم و نظر نهایی‌ام را تا دوشنبه هفته آینده بدهم.
توضیح بدهم که اینجا برای اجاره یک خانه نیاز به مدارکی هست که اگر آنها را نداشته باشی، طویله هم بهت نمی‌دهند چه برسد به خانه!
مثلا باید فیش حقوقی سه ماه قبل خود را داشته باشی.
مدرکی داشته باشی که نشان بدهد تو می‌توانی اجاره را در ماه های آینده پرداخت کنی.
از صاحبخانه قبلی یک نوع رضایتنامه داشته باشی که تا کنون اجاره‌ات را مرتب پرداخت کرده‌ای و مشکلی در این مورد با یکدیگر ندارید و چند مدرک دیگر!
اینها را که داشته باشی، می توانی در این مملکت به دنبال خانه باشی، در غیر اینصورت باید به دنبال یک اطاق و یا یک زیر شیروانی بگردی که بصورت سیاه(غیر قانونی) اجاره کنی. معمولا اجاره این نوع اطاقها هم همیشه با مشکل مواجه می‌شود و مستاجر چون هیچ مدرکی در دست ندارد، عملا هیچ گونه حقی نیز ندارد!
خوب این توضیح کوتاه را دادم تا بقیه مطلب را بگویم.
بعضی از این خانه‌ها که برای شخص پیدا می‌شود خالی است، و بعد از دیدن خانه و پسند کردن آن میتوانی در عرض چند روز کار قرارداد آن را به پایان برسانی و اسباب کشی کنی.
اما بعضی از خانه ها مانند همین خانه که برایم پیدا شده هنوز خالی نیست و مستاجر کنونی در ماه سپتامبر از آنجا خواهد رفت.
در صورتی که من این خانه را پسند بکنم، کارهای اداری آن را انجام می‌دهم و تا تاریخی که مستاجر قبلی وقت دارد صبر می‌کنم و بعد اسباب کشی خواهم کرد.
برای دین این نوع خانه ها، باید با مستاجری که در آن زندگی می‌کند قرار بگذاری، تا بتوانی برای دین خانه به آنجا بروی.
کسی که فعلا در این آپارتمان زندگی می‌کند یک خانم است.
دیروز به او زنگ زدم و قرار گذاشتیم که امروز ساعت یازده صبح برای دین خانه به آنجا بروم.
اما خانم ساعت ده تماس گرفت و گفت که نمی‌تواند ساعت یازده در منزل باشد و قرار را به فردا شب موکول کرد!
توضیح واضحتر اینکه ایشان امروز بنده را کاملا ضایع کرد. به هرحال فردا شب می‌روم تا منزل جدید را ببینم و اگر پسند کردم، دوشنبه هفته آینده می‌روم تا کارهای اداری آن را انجام بدهم
*************
دیگه چه خبر؟
چند روز قبل برای سر دردهای شبانه دوباره به دکتر رفتم.
دکتر خانوادگی بعد از چند معاینه جزیی و سر در نیاوردن از اینکه علت این درد چه می‌باشد، باز هم برایم چرک خشک کن نوشت، همراه با یک داروی دیگربرای معده‌ام!
در این چند وقت گذشته آنقدر دارو مصرف کرده‌ام که معده‌ام در حال نابودی است.
امیدوارم که مصرف اینهمه دارو نتیجه‌ای هم داشته باشد.
خواهش: از دوستان عزیز خواهش می‌کنم که در باره مطلب دوم و مریضی چیزی در نظر خواهی ننویسید.
از اینکه به فکر من هستید سپاسگزارم، اما ترجیح می‌دهم چیزی در مورد آن گفته نشود، من و شماها هزاران کیلومتر از هم فاصله داریم و کاری از دستمان برای همدیگر ساخته نیست، پس بهتر است که باعث ناراحتی نشویم.( منظورم این است که من باعث ناراحتی شما نشوم)
به هرحال در نهایت همه این ناراحتی‌ها باز جای شکرش باقی است که اینجا من‌ می‌توانم به دکتر بروم و به دارو دسترسی دارم.
اما من خودم در مملکت خومان کسانی را می‌شناسم که مریض هستند، و مدتهاست از مریضی‌های مختلف رنج می‌برند، اما به علت بی پولی نمی‌توانند به دکتر مراجعه کنند و روزگار را با درد و مرض می‌گذرانند.
من در مقابل آنان مانند مرفهین بی درد هستم!
***********
دیشب باز نتوانستم بخوابم، و الان حسابی خسته و کسل هستم، اما از خوابیدن در روز بسیار بیزارم.
برای این بیزاری چند دلیل دارم که از آن جمله، دیدن خوابهای بسیار بد است.
وقتی هم که از خواب بیدار می‌شودم کسل تر از قبل از خواب هستم و احساس درد در تمام بدنم دارم!
باید یک ده ساعتی با این کسل بودن مقابله بکنم تا بلکه توانستم امشب ساعت یازده به رختخواب بروم.
بدبختی اینجاست که به محض اینکه هوا تاریک می‌شود خواب از سر من می‌رود و اصلا کسل و خواب آلود نیستم.
به قول اون بنده خدا: ما همه چیزمان شبیه به همه چیزمان است!
*************
دیگه خبری نیست، و آروزی سلامتی و تندرستی برای همه عزیزانی که این نوشته را می خوانند دارم.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]