باز هم یک شب بلند دیگر
ساعت پنج و بیست و پنج دقیقه بامداد روز دوشنبه
امشب هم از اون شبهایی شد که من نتوانستم تا این ساعت بخوابم!
من بارها اینجا نوشتم که از شب زندهداری لذت میبرم، اما شب زنده داری که با میل خودم باشد.
مدتی است که شبها دچار سر درد شدید همراه با تب شدید میشوم.
راستش این بیماری مدت زیادی هست که در بدن من است، اما فکر میکنم به خاطر داروهای مرفین داری که برای درد استفاده میکنم، خودش را نشان نمیدهد!
چند شبی است که این داروها را مصرف نمیکنم و در هنگام درد از قرص مسکن ایپروفین که یک موع مسکن قوی است استفاده میکنم.
در مدت زمانی که قرصهای مرفین دار استفاده نمیکنم این ناراحتی( سر درد شدید همراه با تب بالا) هر شب به سراغم میآید و نمیگذارد که ساعاتی را آرام بگذارنم و استراحتی بکنم.
قبل از این چند بار برای این ناراحتی به دکتر مراجعه کردهام و در نهایت تشخیص دکترهای متخصص این بوده که این ناراحتی تنها میتواند از ناراحتی های عصبی که از طریق موجهایی که در منطقه گرفتهام باشد و یا یک احتمال دیگر این است که ممکن است عوارض بمبهای شیمیایی باشد که در منطقه من را نیز بی نصیب نگذاشته!
البته من در مورد آلوده شدن خفیف به بمبهای شیمیایی دوران جنگ چیز زیادی از خودم نگفتهام و حتی از توضیح دادن این ناراحتی به دکتر خانوادگی طفره میروم!
راستش خودم از اینکه این موضوع که ممکن است آلودگی شیمیایی من آنقدر شدت داشته باشد که کار من را به اینجا رسانده باشد کمی وحشت دارم!
من هیچوقت در زندگیام از مرگ نهراسیدهام، اما ناراحتی جسمانی و شاید بی علاج بودن آن در این دوره باعث شده که من آن را بصورت مخفی نگه دارم. گفتن این چیزها به دیگران به غیر از اینکه کسی دیگر به غیر از خودت را هم ناراحت کرده باشی فایده دیگری ندارد.
تا کنون چند بار دکتر خانوادگیام از من خواسته که برای این ناراحتی به متخصصان مراجعه کنم، و البته خود دکتر نیز اذعان دارد که در هلند دکتر متخصصی که بتواند تشخیص درستی داشته باشد یا بسیار کم است و یا وجود ندارد و به احتمال زیاد برای معالجه و یا اینکه آیا واقعا بمبهای شیمیایی دوران جمگ باعث این ناراحتی است باید به آلمان بروم و آنجا یک چک کامل بشوم.
تاکنون که نکردهام.
اما اگر وضع جسمیام بخواهد به همین صورت پیش برود چارهای ندارم به غیر از اینکه به نصیحت دکترم گوش کنم.
یک توضیح کوتاه هم در باره احتمال آلوده شدن من به این مواد شیمیایی بدهم و اینکه چگونه ممکن است من هم به نوعی مجروح شیمیایی شده باشم.
در دوران جنگ و بعد از عملیات کربلای پنج ، عراقیهای بی ناموس در منطقه شلمچه از این نوع بمبها بسیار استفاده کردند و من هم در آن زمان در همان منطقه بودم.
البته من همیشه مسائل ایمنی از قبیل زدن ماسک و یا تزریق داروهایی که د رمواقع حمله باید استفاده میشد کوتاهی نکردهام.
اما خودم میدانم و تمام کسانی که در منطقه بودهاند میدانند که آلوده شدن به این مواد، حتی در صورتی که تمام نکات ایمنی را رعایت کرده باشی، چیز غیر ممکنی نیست.
نوشته راکوتاه میکنم.
راستش سر در و تبی که دارم نوشتن را برایم سخت کردهاست، و از ادیت کردن نوشته به همان دلیل معذورم.
اگر غلطی در نوشته میبینید، به بزرگی خودتان ببخشید.
اگر اهل دعا هستید و مستجاب الدعوه، برای من هم دعا کنید که علت این نارحتی ها ربطی به بمبهای شیمیایی نداشته باشد.