سهراب مَنش

۱۳۸۳ مرداد ۱۲, دوشنبه

صخره نورد
کانال discovery قرار هست به زودی یک برنامه پخش کند در رابطه با یک صخره نورد.
من هرگز از یک صخره با دستان خالی نه بالا رفته‌ام و نه پائین آمده‌ام.
قبل از اعزام به جنگ و در دوران آموزش، برای چند روزی آموزش بالا رفتن و یا پائین آمدن از صخره را به ما یاد دادند، البته با تجهیزاتی که اینکار نیاز دارد.
طناب، قلابهای مخصوص و...
هیچوقت هم از ما نخواستند که از یک صخره بالا برویم، فقط بعد از تمام شدن آموزش، ۲ بار با تجهیزات( البته باید اسلحه و مهمات را هم به این تجهیزات اضافه کرد) از یک صخره نسبتا بلند پائین آمدیم.
واقعیت این هست که من زمانی که از صخره پائین می‌آمدم، نه ترس داشتم و نه از کاری که انجام می‌دادم راضی بودم!
خوشبختانه هیچوقت هم نیازی به انجام اینکار در دوران حضور در منطقه پیش نیامد.
شما هم مثل من حتما این ورزش را زیاد دیده‌اید، اما چیزی که این برنامه را منحصر به فرد کرده، این است که این صخره نورد در زمانی که مشغول به صخره نوردی به صورت انفردی بوده، در یک حادثه از صخره سقوط می‌کند و یکی از دستهایش زیر یک سنگ گیر می‌کند( خلاصه داستان اینطور هست و من هنوز برنامه را ندیدم) هیچکس هم نمی‌دانسته که او کجا رفته است.
ظاهرا بعد از یک مدت طولانی که منتظر کمک می‌شود و کسی به کمکش نمی‌آید، یک تصمیم عجیب میگیره!
از آنجا که نیرویش رو به اتمام بوده و از طرفی در می‌یابد که کسی به کمکش نخواهد آمد، برای نجات خودش، دستی که زیر سنگ گیر کرده بوده و باعث گرفتار شدنش شده است را با دست دیگرش و با کمک یک چاقو قطع می‌کند و خودش را نجات می‌دهد!
در تبلیغ دیسکاوری از بیننده سوال می‌کند که آیا می‌توانی برای زنده مانده یک دست خود را قطع کنی؟ البته منظورش قطع کردن به همین صورتی است که این شخص انجام داده است.
شما میتوانی یک دستت را که زیر سنگ گیر کرده با دست دیگرت قطع کنی؟
من صحنه‌های مختلفی در جنگ دیدم، قطع شدن دست و پا که امری طبیعی بود.
دیدم کسی که ترکش شکمش را پاره کرده بود، دل و روده اش را که بیرون ریخته بود، در یک کیسه پلاسنیک ریخته بود.
دیدم کسی را که دست قطع شده‌اش را با خود آورده بود تا شاید بشود آن را دوباره به بدنش بچسباند.
دیدم که گلوله اسلحه در حال شوخی دو نفر شلیک شد و سر طرف مقابل متلاشی شد.
دیدم آدمی را که ترکش توپ سرش را از بدنش در هنگامی که مشغول راه رفتن بود جدا کرد، و این شخص چند قدم دیگر بدون سر به جلو رفت و بر زمین افتاد.
همه اینها اما مشابه این شخص نمی‌شود!
اینها به صورت ناخودآگاه قسمتی از بدنشان قطع شده بود، و هیچکدام با یک چاقو جایی از بدنشان را قطع نکرده بودند.
برای همین حدس می‌زنم که این شخص دارای روح بزرگی بوده که در آن شرایط توانسته چنین تصمیمی بگیرد و آن را انجام بدهد. باز هم معتقدم که چون به صورت حرفه‌ای با کوه برخورد داشته دارای چنین روحی شده است
به هرحال باید دید تا فهمید.
**********
یک خاطره از جنگ
یکی از بچه‌ها هنگامی که مشغول تمیز کردن سلاحش بود، خواست که بعد از تمیز کردن یکبار سلاحش (ژ۳)را امتحان کند.
من روبروی او دو زانو بر روی زمین نشسته بودم و سرم به کار دیگر گرم بود، هنگامی که گلنگدن را کشید، من سرم را بالا آوردم و از او خواستم که اسلحه را رو به بالا بچکاند.
اما زمان گفتن من درست همزمان شد با فشار ماشه‌ اسلحه‌ای که سرش به طرف وسط پاهای من بود، بعد یک صدای بنگ بزرگ و بلند شدن کمی خاک از زمین و برای یک لحظه شوکه شدن هر دوی ما!
به فاصه شاید حداکثر ده سانتیمتری از بیضه من گلوله در زمین فرو رفته بود.
من از جایم بلند شدم، اسلحه‌اش را گرفتم و یک کشیده محکم توی گوشش زدم!

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]