سهراب مَنش

۱۳۸۳ خرداد ۱۴, پنجشنبه

چی می‌شد اگر می‌ماندم؟
نمی‌دانم چند میلیون بار این سوال را در طی این سالها که در غربت گذرانده‌ام از خودم پرسیده‌ام؟
چی می‌شد؟
روزگارم الان چگونه بود؟
چند تا بچه داشتم؟
چه چیزی توی زندگی برای خودم مهیا کرده بودم؟
مشغول به چه کاری بودم؟
هنوز هم هفته‌ای یکبار سر خاک رفقا و پدرم می‌رفتم؟
چه چیزهایی را داشتم که اینجا ندارم و برعکس؟
دلم چی می‌خواست؟ آرزوهام چی بود؟
با اطرافیانم چگونه بودم؟
چطوری این همه تغیر در جامعه را هضم می‌کردم و خودم را باهاشون هماهنگ؟
راستی راستی چی می‌شد؟
چقدر سوالها هست که توی زندگی آدمها بی جواب خواهد ماند!

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]