سکوت
این چند روز گذشته، توی این وبلاگ یک کم سکوت هست.
راستش این روزها، هر بار که به کانالهای تلویزیونی ایران نگاه میکنم، هر بار با دیدن تظاهرات روزهای انقلاب سیاه سال پنجاه و هفت، این فکر به سرم میرسد که مگر آن مردم چه کم داشتند که اینطور مانند گوسفند به خیابان می آمدند؟
چه چیزی را می خواستند و ازشان دریغ می شد؟
از مردان مهمتر، وقتی چشمم به زنان می افتد، وقتی میبینم که مثلا ظاهر یک زن نشان می دهد که اهل حجاب نبوده، ولی برای شرکت در تظاهرات روسری به سر کرده! پر میشوم از تاسف!
مردم تظاهرات میکردند و لبخند می زدند. تو گویی که مشغول تفریح هستند!
چند نفر از این زنان به این فکر افتاد که دارد رو به سیاهی و تباهی می رود؟
چند نفر از اینها به فکرشان میرسید که به زودی فرزندان و برادران خود را باید به مسلخ جمهوری اسلامی بفرستند؟
کدامشان فکر میکردند که روزی، غم ندیدن فرزند و یا برادر در غربت مانده شان، کمرشان را خم خواهد کرد؟
فکر میکنم بهترین روزهای سکوت کردن، همین روزهایی است که آن را می گذارنیم. فکر می کنم اگر قرار است روزی را در خانه ماند و پا را ازخانه بیرون نگذاشت، فرداست.
فردا بین ساعت هشت صبح تا چهار بعدالظهر، بهترین زمان بری ماندن در خانه است.( البته برای کسانی که در ایران هستند)
*******************************************
بالاخره بعد از گذشتن دو سال از شروع وبلاگ نویسی، من مطمئن شدم که یکنفر از هلند هم گاهی به این وبلاگ سری میزند!
البته هنوز موفق نشدم یکنفر دیگر که در هلند زندگی میکند و وبلاگ مینویسد را ببینم! نمیدانم که کسی دیگر از هلند هم به نوشتن وبلاگ مشغول است یا نه؟
میدانم یک نفر چند ماهی است که از ایران به هلند آمده، و اینجا هم به نوشتن وبلاگی که در ایران شروع کرده بود، مشغول است. ولی خوب ایشون از نوع وبلاگهای پیوندی هست :)
اصل هلند نیست!