ساعت ۰۰:۱۵ دقيقه بامداد: اولين روز سال ميلادی
بعد از هفت روز اولین بار هست که به تلویزیون نگاه کردم و لبخند زدم!
بعد از گفتن همه خبرها در مورد زلزله ایران، و ابعاد خرابی و کشته شدگان این فاجعه، تولد یک پسر را در تلویزیون نشان داد که امروز در بم به دنیا آمده است!
دیدن همین نوزادان را به فال نیک میگیرم، و برای او زندگی بسیار شاد و آینده ای روشن آرزومندم.
******************************************
روز هفتم
این روزها به هر جا که سر میزنم، به محض اینکه طرفم متوجه میشود که ایرانی هستم، از من راجب زلزله و اینکه من هم کسی را از دست دادهام سوال میکنند. تقریبا هر بار ۱۰ دقیقه طول میکشد که من توضیح بدهم چرا کسی از خانواده شخصی من جزء کشته شدگان نیست!
باور کنید فهم اینکه شهری که در آن زلزله اتفاق افتاده، با شهری که من در آن بدنیا آمده و بزرگ شده ام ۱۰۰۰ کیلومتر حدودا فاصله دارد، برای اینها مشکل است! باید بهشان حق داد! در جایی به دنیا آمدهاند که مساحتش حدود ۶۴ هزار کیلومتر مربع، و جمعیتش حدود ۱۶ میلیون نفر است!
در نهایت معمولامیخواهند بدانند که واکنش امثال من چه میباشد؟ که فکر میکنم از صورتم کاملا واضح است! من نمیتوانم اندوهم را هنگام این سوا پنهان کنم و فکر میکنم که در همان زمان چهرهام تغیر میکند، و اینها جواب سوال دوم را میگیرند!
وطن عزیزم، پاینده باشی.