دیروز که رفتم میوه بگیرم برای شب یلدا. توی مغازه بوی عطر سیب پیچیده بود.
یک نگاهی انداختم به میوهای مغازه و چند جور سیب را برانداز کردم.
یک مدلش بود که خیلی قرمز و خوش رنگ بود، عطر زیادی داشت.
میدونستم که حتما مزه نداره! نمیشه اینجا یک چیزی بگیری و تکمیل باشه. این را دیگه سالهاست تجربه کردم.
ولی بخاطر عطری که داشت، سه تا دونه سیب هم خریدم. دوتاش را از دیروز گذاشتم روی اسپیکرهای کامپیوتر، و اطاقم پر شده از عطر سیب. چقدر خوشرنگ هم هست! دیشب برای اینکه به خودم ثابت کنم که درست حدس زدم.یکی از آنها را پوست کندم، ولی از بس بیمزه بود نصفه انداختم توی سطل زباله.
این دوتا هم چند روز اینجا میماند تا وقتی که پلاسیده بشه!
هر کی عطر سیب میخواد، بگه تا من براش بفرستم.
******************************************
میدونی تَره!؟
همیشه گفتند هر شروعی، یک پایانی داره!
میدونی تَره!؟
فک کنم بوی الرحمن وبلاگ سهراب و شخصیت سهراب منش بلند شده.
میدونی تَره!؟
نه غمگینم، نه دلتنگم، و نه خسته شدم. فقط فک میکنم تا آخر دنیا که نمیشه نوشت!
باشه تَره؟
فک میکنم روش.