سهراب مَنش

۱۳۸۲ آذر ۱۱, سه‌شنبه

خوابهای آشفته
سه شنبه؛ ساعت ۳:۳۰ دقيقه بامداد( نيمه شب)
ديروز تقريبا ساعت نزديک به پنج صبح بود که با خواب بدی که می‌ديدم بيدار شدم.
از ساعت ۳ نيمه شب داشتم خوابهای بسيار بدی می‌ديدم، چند بار بیدار شدم و به ساعت نگاه کردم و چون خیلی زود بود برای از رختخواب بیرون آمدن دوباره دراز کشیدم و تا ساعت ۵ صبح سه باز از خواب بيدار شدم.
به محضی که خوابم می‌برد، دوباره ادامه همان خواب به سراغم می‌آمد و باز بيدارم می‌کرد.ساعت پنج که برای آخرين بار از خواب بيدار شدم ديگر نخوابيدم.
امشب حدود ساعت ۱:۳۰ نيمه شب به رختخواب رفتم، فکر می‌کنم نزديک ساعت دو بود که خوابم برد و دوباره همان خواب ديشب به سراغم آمد! منتها اينبار از خواب بيدار نمی‌شدم و يک ساعتی بود که ناراحتی در خواب داشتم! نميدانم که برای شما هم پيش می‌آيد يا نه؟ ولی من ميتوانم وقتی که از ديدن خواب ناراحتی ميکشم، خودم را از خواب بیدار کنم! اینطوری توضیح بدهم؛ می دانم که خواب می‌بينم و با فشار آوردن به خودم در خواب خودم را بيدار می‌کنم!
آنقدر ديدن اين خواب برايم آزار دهنده است که تصميم گرفتم يک ساعتی بيدار بمانم و دوباره به رختخواب بروم.
فقط ديدن خواب بد نيست که مرا اذيت می‌کند! من يقين دارم کسانی که در خواب آنها را می‌بينم از دستم دلخور هستند و نمی‌دانم چطور بايد اين دلخوری را برطرف کنم تا اين خوابهای آزار دهنده دست از سرم بردارند!؟
زياد پرت و پلا به نظر می‌آيد نوشته هايم؟؟
شما بگذاريد به حساب اينکه ساعت نزديک به چهار صبح است و من به پرت و پلا گفتن افتاده‌ام!

خاطرات
قسمت هشتم خاطرات را ضبط و بر روی سايت سهراب منش آپلود کردم.
همانطور که گفتم وبلاگ سهراب منش در حال حاضر از کار افتاده و کاری هم از دست من و يا کسی ديگر ساخته نيست.
براي همين اين قسمت و احتمالا قسمتهای بعدی خاطرات را در همين و بلاگ می‌گذارم.
قبل از گوش کردن از اينکه صدايم به شدت گرفته معذرت ميخواهم.
برای شنيدن قسمت هشتم خاطرات بر روی آيکون بلندگو کليک کنيد.
حجم؛ ۶۷۵ ک.ب.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]