ساعت؛ چهل دقیقه بامداد روز چهارشنبه.
امروز از ظهر دنبال همان موضوع کاری بودم که چند روز پیش راجبش نوشته بودم.
دوتا اشکال در کار هست! یکی اینکه حقوق را دبه کردند و می گویند کمتر از آن هست که گفته شده، یکی دیگر هم این است که سه هفته دور بودن از منزل را دبه نکردند! یعنی واقعا باید سه هفته در راه باشی و یک تعطیلات آخر هفته در منزل.
از شرط دوم زیاد خوشم نیامده! سه هفته از منزل دور باشی، دیگه برای چی آخر هفته بیای منزل؟ ا میمونی هتل. سنگین و با کلاس! هان؟ اجارهای که میدی هم کمتره!
روی شرط دوم باید خوب فکر کنم. نمیدانم در این سن و سال هم تحمل آوارگی و در به دری را دارم یانه!
××××××××××××××××××××××××
آقایون و خانمهای که تا حالا نظر داده اید. خدا بهتون کلی نظر اعطا بکند که همه جا صاحب نظر باشید! هر کی هم نظر نداده، بده لطفا!
××××××××××××××××××××××××
دیشب آخر شب قسمت سوم خاطرات را ضبط کردم و بر روی آن یکی وبلاگ گذاشتم. هر کی خوابش گرفته و مایل هست که خواب از سرش بپرد( یا برعکس!) به خاطرات من گوش بکند.