روزمره
شنبه ۸ نوامبر؛ ساعت ۱ نيمه شب
يک هفته از تاريخ بيکار شدنم ميگذرد، و فعلا که خبر جدیدی در مورد پیدا کردن کار جدید نیست، دروغ چرا؟ خودم هم تو این چند روز تمایلی به پیدا کردن کار نشان نداده ام و شاید تا آخر امسال را همینطور بگذرانم. البته قصدم از بیکار بودن این است که بتوانم در یکی از شهرهای بزرگ هلند خانه ای پیدا کنم و یکباره از این شهر دور افتاده و مزخرف اسباب کشی بکنم. ولی پیدا کردن یک خانه و یا آپارتمان در شهرهای بزرگ این کشور کار ساده ای نیست و در بعضی موارد تا چندین ماه و حتی سالها باید در لیست انتظار بمانی تا شاید جایی در یکی از محله های بد شهرهای بزرگ برایت پیدا بشود!
از روی اینترنت در چند شهر بزرگ به دنبال خانه هستم و امیدوارم که برای یکبار هم که شده، من هم خوش شانس باشم و بتوانم یک کاری را که مایل به انجام آن هستم در زمان خودش انجام بدهم و نه چند سال بعدش!
دختر خوب سراغ نداری؟
در این چند وقت اخیر ظاهرا یک اپیدمی جدید در میان افرادی که من با آنان رفت و آمد دارم شیوع پیدا کرده است، و نمیدان چه شده که همه آنها با هم هوس کردهاند ازدواج کنند و به قول خودشان زندگيشان را سر و سامانی بدهند!
يکی از سوالهايی که این روزها از من زیاد پرسیده میشود راجب همین موضوع است! همه دنبال یک دختر خوب(!) در میان فامیل و آشنایان من میگردند! به همه آنها گفتهام که من اگر بیل زدن بودم، اول یک فکری به حال باغچه خودم میکردم! راستش ته دلم فکر میکنم که هیچکدام در رابطه با ازدواج جدی نیستند و فقط حرف میزنند و یا شاید منتظرند که یکی برایشان لقمه بگیرد!وگرنه چطور ممکن است کسی بصورت جدی دنبال ازدواج کردن باشد و نتواند دختر مورد علاقهاش را پیدا بکند؟ به هرحال اگر کسی را برای کاندید شدن سراغ دارید، با من تماس بگیرید! چهار تا آقا پسر نه چندان جوان دم بخت را سراغ دارم!