سهراب مَنش

۱۳۸۲ آبان ۵, دوشنبه

دلیل وبلاگ نویسی
دوشنبه؛ ۲۷ اکتبر؛ ساعت ۱۶:۰۰
ظاهرا با گذاشتن این نظر سنجی واجب شد من کمی راجب دلایلم برای شروع کردن به وبلاگ نوشتن توضیح بدهم!
من خواندن وبلاگهای فارسی را با حسین درخشان شروع کردم. البته قبل از اینکه حسین درخشان به کانادا مهاجرت بکند، من نوشته هایش در مورد کامپیوتر را در روزنامه های ایران میخواندم. در آخرین نوشته اش در روزنامه( یادم نیست کدام روزنامه بود!) نوشته بود که ویزایش برای مهاجرت آماده شده و قصد رفتن به کانادا را دارد. و توضیح داده بود که بعد از مستقر شدن در کانادا دوباره به کار روزنامه نگاری ادامه خواهد داد.
موضوع گذشت تا یک روز در سایت گویا تبلیغ وبلاگ حسین درخشان را دیدم. وقتی شروع به خواندن وبلاگ کردم. به غیر از حسین درخشان سه یا چهار نفر دیگر نیز وبلاگ می‌نوشتند و اسم وبلاگ آنها در وبلاگ حسین درخشان بود. چند وقتی که گذشت حسین درخشان یک نسخه از حاضر کردن وبلاگ را در سایتش گذاشت، و از همان موقع وسوسه نوشتن در من افتاد. دوماه بعد یک وبلاگ درست کردم و اسم وبلاگ را برای حسین درخشان فرستادم تا در لیست وبلاگها که آنموقع به حدود ۳۰ وبلاگ رسیده بود اضافه کند! نیت من از نوشتن وبلاگ این بود که خاطرات چند سالی را که در جنگ گذرانده بودم را بنویسم و همینطور از دوستانم که در جنگ کشته شده بودند خاطراتی بنویسم و با نوشتن خاطرات کمی این موضوع را روشن کنم که همه کسانی که در جنگ شرکت کردند کشته و مرده اسلام و فتح کربلا نبودند و بسیاری از آنها فقط و فقط به خاطر دفاع از کشور در جنگ شرکت کرده بودند! برای همین اسم وبلاگ را گذاشتم ؛ خاطرات یک رزمنده سابق!. دو ماه گذشت و حسین درخشان اسم وبلاگ من را به لیست اضافه نکرد! در این مدت دو ماه سه بار اسم وبلاگ را برایش فرستادم، ولی این نامرد از اضافه کردن اسم به لیست وبلاگهای فارسی، فقط به این دلیل که اسم رزمنده در آن آمده بود خودداری کرد! آن وبلاگ را دیلیت کردم و از خیر نوشتن گذشتم! ولی باز بعد از مدتی عصبانی شدن از بعضی از نویسندگان و دروغگوئیهایشان باعث شد که دوباره این وبلاگ را که امروز میخوانید بنویسم.
... ادامه دارد.
توضیح: ممکن است در مورد زمانهایی که در نوشته آوردم اشتباه کنم! موضوع مربوط به دو سال و خورده ای پیش است و تاریخ دقیق در ذهنم نمانده است.
***********************************************
درگذشت ویگن
از خواندن خبر مرگ ویگن غمگین شدم! من نمیدانم که وبگن چند سال عمر کرد، ولی می‌دانم که با آهنگهایش بسیاری عاشق شدند و شاد شدند و عمگین شدند، شاید ویگن هم از آن خواننده هایی باشد که در سه نسل متفاوت نفوذ کرد و صدایش و آهنگهایی که میخواند، به دل بسیاری از ایرانیان می‌نشست و به زودی از خاطره‌ها پاک نخواهد شد. روحش شاد.
***********************************************
در خبرهاي ايران شنيدم که منوچهر محمدي را در زندان شلاق زده اند.
چقدر این آخوندها حرامزاده هستند که بر بدن یک زندانی که چندین سال فقط به جرم عقیده اش در زندان است تازیانه می زنند! لعنت بر آخوندهای بی همه چیز.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]