سهراب مَنش

۱۳۸۲ مهر ۷, دوشنبه

گوساله های اسلامی
این روزها هر چند که حال شخصی من زیاد خوب نیست، ولی حال و روز سیاسی ام بد نیست و از به دست و پا افتادن جمهوری اسلامی شدیدا لذت میبرم!
وقتی زبان رسمی(دیپلماسی) دنیا را نفهمی و تمام شرایط احراز یک پست و مقام در جمهوری اسلامی به ته ریش و پیراهن یخه آخوندی و مدارک جعلی از دانشگاه آزاد بستگی داشته باشد، یک روز به این ذلت و خواری که جمهوری اسلامی دچارش شده، دچار خواهی شد!
دیگه به این گوساله ها نمیگویند که ثابت کن فلان چیز را نداری! بلکه میگویند ثابت کن که نمیخواهی فلان چیز را داشته باشی! به عبارت دیگر همان کاری که با رژیم صدام حسین کردند!( باید ثابت میکرد که سلاحهای کشتار جنگی ندارد)
هنوز دنیا و یا بهتر بگویم؛ آمریکا هیچ فشار جدی به ایران(جمهوری اسلامی) وارد نکرده است، و چون سرشان هنوز به افغانستان و عراق گرم است، فرصت زیادی برای جمهوری اسلامی ندارند، گذاشته اند تا به قول معروف؛ آسیاب به نوبت!
آمریکا که هیچ غلطی نمیتوانست بکند! امروز در چهار سمت ایران نشسته و منتظر فرصت است تا تلافی گروگانگیری و معجزه(!) طبس را بر سر رژیم ایران در بیاورد.
اسرائیل که باید از صحنه روزگار محو می شد، به مدد همین رژیم جمهوری اسلامی خون تمام فلسطینیها را در شیشه کرده، و هیچکس هم در دنیا نمیتواند از گل نازکتر بهشان بگوید!
هنوز بازی سیاسی با رژیم جمهوری اسلامی شروع نشده!
دنیا در انتهای سال 2005 تحمل رژیمی مانند جمهوری اسلامی را نخواهد داشت! یا خودشان مثل گوساله سرشان را می اندازند پائین و میروند و یا باید به دنبال اجاره کردن یکی از همان غارهایی که امروز بن لادن و صدام در آن پناه گرفته اند باشند!
پا نوشت؛ الان به نظرم رسید که احتمالا انجام هر گونه کاری را به تابستان موکول کرده اند تا به این ترتیب هیپی های اروپا و بقیه دنیا برای تظاهرات دچار مشکل سرما و بارندگی نباشند! خانمهای فمنیست و آقایان طرفدار فمنیست هم در تابستان راحتر میتواند در برابر دوربینهای دنیا کون برهنه بشوند تا بلکه بتوانند توجه چهار نفر را به خودشان جلب کنند!(آخه نمیشه که هم تظاهرات کرد، هم لخت شد، هم سرما خورد که!میشه؟)من که مشتاقانه و چهار چشمی منتظر تظاهرات این خانمها هستم!
×××××××××××××××××××××
ساعت 2:30 نیمه شب است و صدای باران که بر شیروانی خانه میخورد نمیگذارد که بخوابم!
باز باران با ترانه
با گهر های فراوان، میخورد بر بام خانه
وه چه زیبا بود باران، به چه زیبا بود باران

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]