دو شنبه صبح ساعت پنج
صبح خیلی زود به وقت اروپا هست. از دو شب قبل سر درد شدید دارم و آرام نشده. دیگه هرچی مسکن تو منزل بود را خورده بودم و برای همین دیشب چیزی تو منزل نداشتم و از سر درد زیاد نتوانستم درست بخوابم الان هم دیگه از رختخواب آمدم بیرون.( خسته شدم از این پهلو به آن پهلو شدن)
داستانهای عاشقانه کهن: ویس و رامین
قسمت هفتم و قسمت هشتم.
صبح دوشنبه خود هم کمی به این داستانها گوش کنم، بلکه سرم گرم شد و یادش رفت که درد میکنه!