نزدیک به دو ماهی است که من تصمیم دارم به کنسولگری سفارت ایران در شهر دن هاخ (لاهه) بروم و یک وکالت نامه برای خانواده ام بفرستم تا مشکل انحصار وراثت را حل بکنند. تو این چند سالی که من اینجا هستم یکبار به همین کنسولگری رفتم تا برای کاری دیگر به یک نفر وکالت بدهم. همان روز باید یکنفر را وکیل خودم میکردم که همیشه از طرف من اختیار داشته باشد هر کاری میخواهد بکند.اگر اشتباه نکنم وکالت تام الاختیار بهش میگویند. آن روز اینکار را نکردم و اینبار هم اینکار را نخواهم کرد. راستش به غیر از اینکه خوشم نمیاد به سفارت جمهوری اسلامی مراجعه کنم یک دلیل دیگر هم وجود داره که رفتن من را به تاخیر انداخته. و آن این است که با فروختن منزل پدری و زمین و کلبه ویلایی که در شهرستان هست، تقریبا تمام آن چیزهایی که من در زمان حیات پدر و مادرم با آنها دیده ام از بین خواهند رفت و این چیزی هست که من را اذیت میکند! ولی ظاهرا چاره ای نیست.من نه آنقدر در حال حاضر پول دارم که بخواهم اینها را نگه دارم و نه بیشتر از این میتوانم بقیه اعضا خانواده ( بقیه وارث ها) را معطل بکنم.
داستانهای عاشقانه
قسمت هفتم و قسمت هشتم. من تمام این ده قسمت داستان لیلی و مجنون را ضبط کردم و گذاشتم روی سی دی.از این به بعد تو ماشین هم میتوانم گوش بکنم. نرم اقزاری که سیاوش ( نویسنده وبلاگ سانسور هرگز) معرفی کرد، نرم افزار ساده و جالبی بود. ممنون آقا سیاوش.