سهراب مَنش

۱۳۸۲ خرداد ۲۱, چهارشنبه

چهار شنبه: ساعت شش صبح


ديشب بعد از گوش كردن به اخبار شلوغ شدن و تظاهرات دانشجويى تقريبا نخوابيده‌ام.تا ساعت دو نصفه شب  داشتم به اخبار گوش ميكردم و وبلاگ ميخواندم، برای اینکه خوابم ببرد یک شیشه شراب باز کردم و گذاشتم بغل کیبورد و یک مقدار حال فرانسوی به خودم دادم.یعنی رفتم یکی از این گیلاسهای پایه بلند هم آوردم و گذاشتم بغل دستم و شیشه شراب را خالی کردم تو حندق بلا!﴿البته یک گیلاس یک گیلاس خوردم که زود تمام نشود.هشت یورو پول این شیشه شراب هست!﴾ شراب را باید با پیاله خورد. شرابی که با گیلاس خورده می‌شود مزه شراب نمى‌دهد! هر چند كه من تو ايران زياد شراب نخوردم و از پياله خوارى حافظ و خيام بى‌خبرم.امروز صبح زود  از تشنگى شراب ديشب بيدار شدم و ديگر نخوابيدم.شراب بايد به بدن بنشيند و سازگار باشد ولى با بدن من زياد ميانه‌اي ندارد و چيز زيادى از مستى شراب نميفهمم.هر بار كه شراب مبخورم به ياد آن شعر خيام هستم


اين كوزه چو من عاشق زارى بودست~~~ دربند سر زُلف نگاری بودست

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]