سهراب مَنش

۱۳۸۲ خرداد ۳۱, شنبه

نوشته قبلى من در رابطه با دوستى كه براى خداحافظى آمده بود و برخورد بد همسرش باعث شد كه بعضى از دوستان به اشتباه بيفتند! من هيچ جاى آن نوشته و هيچ كجاى ديگر هرگز ننوشته‌ام كه همه زنان ايرانى بد هستند! چطور مى‌توانم اين حرف را بگويم وقتى كه از مادر ايرانى زاده شده‌ام و مثل بيشتر انسانها خودم نيز خواهر و زن داداش دارم؟ تنها دليلى كه باعث شد من ديروز اين نوشته را بنويسم سر و صورت زخمى و كبود يك آدم مريض بود كه به خاطر مريضى و كارهاى غير عمدى خود از همسرش كتك مى‌خورد! مطمئن هستم هر كدام از شما نيز اگر اين آدم را مى‌ديديد چيزى به غير از آنكه من نوشتم نمى‌نوشتيد! حتما در همه جاى دنيا آدمهاى خوب و بد وجود دارند و مردم ما هم استثنا نيستند، ولى اگر من بخواهم ملاك خوب و بد بودن را با ديدن زنهاى ايرانى در اين كشور مقايسه بكنم، متاسفانه باید بگویم که بیشتر از هفتاد درصد این خانمها هیچ جنبه‌اى‌ ندارند و به محضى كه زير پايشان در اين كشور سفت مى‌شود بناى ناسازگارى را مى‌گذارند! تقريبا نود درصد كسانى كه اينجا هستند از زوجهاى جوان مى‌باشند و اينكه بگوئيم در ايران شوهرشان به آنها ظلم كرده و اينجا تلافى آن را در می‌آورند درست نيست.اينها يا اوايل ازدواج خود به اينجا آمده‌اند و يا پسره اينجا زندگى ميكرده و بعد دختره به او پيوسته است. همه مى‌دانيم كه اوايل ازدواج براى همه آدمها شيرين است و تا زندگى بخواهد روى واقعى خود را نشان بدهد نياز به دو سه سالى زمان دارد و براى همين مى‌گويم نمى‌شود اعمال اينها را به حساب تلافى كردن گذاشت!يك نمونه ديگر را برايتان مى‌نويسم و خودتان به جاى من قضاوت كنيد! در همين شهر كوچكى كه من زندگى ميكنم يك زن و شوهر اصفهانى ديگر هم زندگى ميكردند.اين زن و شوهر هم حدود نه سالى است كه اينجا زندگى مى‌كنند.حدود سه ماه قبل از ايرانيهاى ديگر شنيدم كه فلانى﴿همين زن و شوهر﴾ نيز بعد از بدنيا آمدن دومين بچه‌اش از همديگر جدا شده‌اند.به نظرم حتى شهردار اين شهر هم ميدانست كه اين خانم متاهل در كنار شوهر چند تا دوست پسر هم دارد! و در شهر به اين كوچكى﴿حدود سى هزار نفر جمعيت﴾ چندين بار ايرانيها اين خانم را با دوست پسرهاى رنگ و وارنگش ديده بودند، و به شوهر این خانم گفته بودند، همیشه هم از این بنده خدا می‌شنيدند كه حتما با همسرش صحبت خواهد كرد و احتمالا كسى كه با خانم بوده از همكارانش بوده است! چيز ديگرى نمى‌توانست بگويد و هم خودش و هم بقيه مى‌دانستند كه كارى از دستش ساخته نيست! خودش به يكى از دوستان صميمى‌اش گفته بود: من قيد اين زن را به عنوان همسر زده‌ام. ولى نميتوانم قيد فرزندم را نيز بزنم و بروم، برای همین فکر می‌كنم كه با يك زن هم خانه شده‌ام و روابط خصوصى او به من ربطى ندارد. من به عشق فرزندم در آن خانه هستم! فكر كنيد آدم بايد چقدر در تنگنا باشد كه به خودش بباوراند اين زن ديگر همسر من نيست و روابط خصوصى او به خودش مربوط است.پارسال دوباره اين خانم باردار شد و چند ماه قبل فرزندش به دنيا آمد﴿اينكه پدر بچه واقعا چه كسى هست خودش يك علامت سوال بزرگ هست!﴾ و حدود سه ماه قبل اين خانم درخواست طلاق از شوهرش را كرد.به پليس نيز شكايت كرد كه شوهرش او را تهديد كرده و امنيت جانى ندارد! پليس هم به اين آقا گفت كه بايد از اين شهر برود.اين بنده خدا هم ناچار شد به يك شهر ديگر كه در نزديكى اينجا است برود و هفته‌اي يكبار نيز اجازه داشت به ديدن فرزندانش بيايد تا دادگاه حكم طلاق را صادر كند و مشخص كند كه اين آقا چه زمانى اجازه دارد به ديدن بچه هايش بيايد.حدود يك ماه قبل اين آقا به قصد خودكشى تعداد بسيار زيادى از قرصهاى اعصاب را يكجا خورد، ولی با کمک دکتر و شستشوی معده‌اش زنده ماند و تا دوهفته قبل كه من خبرش را دارم در بيمارستان و بخش روانى بسترى بود.جالب اين است كه مادر اين خانم﴿مادر زن﴾ نيز در هلند زندگى مى‌كند و از شوهرش طلاق گرفته و با پنجاه سال سن با يك پسر بيست و پنج ساله عرب زندگى مى‌كند! اينها كه نوشتم قسمتى از كارهاى بعضى از زنان ايرانى است كه امكان نوشتن آن وجود دارد.راستش بعضى موضوعها آنقدر زشت است كه تعريف كردن و يا نوشتن آن به دور از شرم و حيا است و تكرارش به غير از سرشكستگى براى ايرانى جماعت چيز ديگرى ندارد! فكر مى‌كنم بعضى از دوستان كه از من دلخور شده بودند بعد از خواندن اين نوشته كمى بيشتر برايشان روشن بشود كه چرا من گفتم در وضعيت كنونى ازدواج با دختر ايرانى اشتباه است.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]