اگر در اين فصل و در يك روز داغ و آفتابى هوس كنيد كه به لب دريا برويد.با يك مشكل بزرگ روبرو ميشويد! مشكل اين است كه وقتى لب دريا ميرى تنها چيزى كه نميتوانى حواست را روى آن متمركز كنى خود دريا است.و تقريبا اصلادريا را نمىبينى و برميگردى! به جايش آنقدر گوشت ران و سينه و باسن مىبينى كه دو حالت برايت پيش مىآيد! يكى اينكه هوس ميكنى به سبك اجداد غار نشين گوشت را شكار نكرده، خام خام بخوری! و یا یک حالت دیگر به وجود میآيد؛ و آن این است؛ از بس گوشت لب دریا میبينى از هر چى گوشت هست زده مىشوى و هوس گياه خوارى مىكنى! مخصوصا كه گوشتها با چربى زياد باشد! ديروز عصر كه رفتم لب دريا خيلى شيك و با كلاس با شلوار جين و تىشرت آستين كوتاه لب دريا دراز كشيدم و كلى لباسهام را برنزه كردم.فقط يادم رفته بود كه روغن ببرم و لباسهايم را چرب كنم تا به جاى برنزه شدن كانلا برشته و تفتيده بشود و تا چند وقتى نياز به آفتاب گرفتن نداشته باشم!عكس هم گرفتم.منتها نميتوان اينجا بگذارم! راستش بيشتر خانمهای اینجا لب دريا که مىآيند مثل آقايان فكر مىكنند و لباس زير را فقط همان شورت مىدانند و از كرست خبرى نيست.من هم چون نميخوام جوانهاى مملكت گمراه بشوند عكسها را اينجا نميگذارم و همهاش را خودم نگاه مىكنم تا بار گناهان ديگر جوانان را نيز بر دوش خودم بكشم.يك چيزى تو مايه هاى مسيح!