سهراب مَنش

۱۳۸۲ خرداد ۵, دوشنبه

خانم مكاشفه براي من تو نظر‌خواهى نوشته‌اند كه كمتر حرفهاى سياسي بنويسم و يك مقدار هم از زندگى در كنار دريا بگويم.


مكاشفه جان  باور كن من خودم هم خسته هستم از اين وضعيت، ولی وقتی میخوانم که بعد از ۲۵ سال دوباره مملکت برگشته به جای اولش و تازه یادشان افتاده راجب پوشش مردم  طرحهای جدید بدهند دلم میگیرد. وقتی میخوانم که لاریجانی در سخنرانیش میگوید که مردم ایران قبل از اسلام یک مشت آدم بی‌فرهنگ بودند و مايل بودند بيسواد هم بمانند قلبم ميگرد.دلم خون ميشود از اين حرفها وقتى كه مى‌بينم كسى كوچكترين اعتراضى نميكند.


نميتوانم خوشى بكنم؛ وقتی میخوانم دختران ایرانی در شهر و کوچه خودشان مورد حمله و بی‌حرمتى قرار ميگيرند و نميتوانند صدايشان را به جايى برسانند.


مكاشفه جان؛ اینها چند تا دلیل کوچک از هزاران دردی هست که من با خواندنش نمیتوانم خوش باشم و از خوشی بنویسم، میدانم نوشته‌هايم تلخ است.ولى نميتوانم بى‌تفاوت از كنار اين موضوعات بگذرم و خودم را به نديدن بزنم.از اينكه چيزهايى كه مينويسم دلچسب نيست معذرت ميخواهم.


مکاشفه جان؛ دلم می‌سوزد از باغى كه ميسوزد.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]