سهراب مَنش

۱۳۸۲ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

خارج از گُود یا داخل گُود؟


تا امروز حدود ۱۵ ماه است که در این وبلاگ می نويسم.بيشتر حجم نوشته هاى من مربوط ميشود به ايران و مسائل سياسى ايران، و طبیعی است که تعداد بازدید کنندگان این وبلاگ زیاد نباشد! حدودا بین ۵۰ تا ۸۰ نفر در روز به این وبلاگ سر میزنند و گاهی لطف میکنند و نظرات خودشان را نیز برای من مینویسند. که همینجا اول از آنها تشکر کنم.


اما اصل موضوع که باعث شد من این چند خط را بنویسم این است؛بارها تاکنون از دوستان شنیده ام که شما بیرون گود نشسته اید و به ما میگید لنگش کن!  از ظلمی که ما بیرون گودی ها به آنها میکنیم گلایه کرده اند.راستش من بارها از این جمله آزرده شده ام! ولی هر بار به بهانه ای خودم را راضی نگه داشتم تا باز بنویسم و باز متلک بشنوم! خیلی از هموطنانی که در داخل کشور هستند میپرسند؛ شما که خارج نشین هستید چه کاری برای مملکت میکنید که خودتان را در سرنوشت سیاسی آن سهیم میدانید؟


جواب من به این دوستان بسیار ساده و کوتاه است؛ من و امثال من شاید در خارج کاری به نفع مملکت نمیکیم، ولی از طرفی برعکس ایران نشینان کاری نیز به ضرر مملکت خودمان نمیکنیم! بدون تعارف بگویم آن بیست میلیون نفری که ۲ بار به پای صندوق انتخابات ریاست جمهوری رفتند و با رای خود به دیکتاتوری جمهوری اسلامی مشروعیت دادند ضررشان بیشتر از نفعشان برای مملکت ایران بوده است. من و امثال من اگر نفعی به حال مملکتمان نداریم.اینگونه نیز به ایران و مردم ایران ضربه نمیزنیم!


من اینجا کار زیادی از دستم ساخته نیست که برای مملکتم انجام بدهم.اگر تظاهراتی بر علیه رژیم جمهوری اسلامی باشد در آن شرکت میکنم و با عضو شدن در عفو بین الملل سعی میکنم در مواردی که اعتراضی بر علیه جمهوری اسلامی است فعالانه شرکت کنم! اگر در مجله عفو بین الملل که هر ماه برای اعضا فرستاده میشود، نامه ای مربوط به یکی از زندانیان سیاسی در ایران باشد.چندین کپی از آن تهیه میکنم و میدهم چندین نفر آن را امضا کنند تا شاید در نهایت باعث این بشود که فشار بر آن زندانی سیاسی در ایران کمتر بشود.هر چند که در بیشتر موارد خط فکری این زندانیها بسیار از من دور است، ولی همینکه زندانی سیاسی هستند انگیزه ای است تا در اینکار شرکت بکنم. حداقل سعی میکنم به این اصل انسانی پایدار بمانم که کسی را به خاطر داشتن افکار سیاسی نباید در زندان کرد.


چیزی که خاطر من را از این جمله کذایی بیرون گود نشستن آزار میدهد این است که؛ وقتی با آن درون گودی ها صحبت میکنم و یا نوشته هاشان را میخوانم.میبینم با افتخار بسیار  میگویند که نه به اخبار گوش میدهند نه روزنامه میخوانند و نه از سیاست خوششان میاید! ظاهرا فقط این جمله را اضافه نمیکنند که؛ از ایرانیهای مقیم خارج هم خوششان نمیاید!


خانم و یا آقایی که به من و امثال من بیرون گود نشسته میگویی.باور کن که حداقل من در کنار گود نشسته ام.ولی شما با توجه به گفته های خودتان نه تنها داخل گود نیستید، بلکه فرسنگها با این گود فاصله دارید و در نهایت امثال من به این گود نزدیکتر هستند تا شما!


باور کنید من هم خیلی دوست دارم که به جای نوشتن این چهار کلام در هفته به صورت دسته جمعی برم کافی شاپ و یا با چند نفر از  وبلاگنویسها﴿که اکثرا بعد از چند ماه دیگر اصلا نمینویسند﴾ برویم و یکی از وبلاگ نویسهای دیگر را به خاطر تولدش سوپرایز کنیم! ولی هدف از شروع کردن به وبلاگ نویسی برای من نه دوست یابی بود و نه شرکت در مراسم تفریحی دسته جمعی.


با این امید این وبلاگ را شروع کردم که بتوانم صدای انسانهایی باشم که نمیتوانند صدایشان را به گوش مردم دیگر برسانند! هر چند زیاد موفق نبودم، ولی تمام سعی خودم را کرده ام و تا زمانی که فرصت اینکار برایم وجود داشته باشد اینکار را خواهم کرد.


 

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]