سهراب مَنش

۱۳۸۲ خرداد ۱۰, شنبه

ساعت ۳:۳۵ دقیقه صبح روز شنبه سی و یکم ماه می


اینطور که تلویزیون هلند اعلام کرد امروز صبح ساعت ۵:۲۰ دقیقه در هلند خورشید گرفتگی پیش خواهد آمد.من هم تا حالا بیدار ماندم که خورشید گرفتگی را ببینیم! منتها از نیم ساعت پیش یادم افتاده که دائما شنیده‌ام که نباید به خورشید گرفتگی بدون محافظ چشم نگاه کرد! من هم چیزی ندارم که جلوی چشمام بگیریم و به خورشید نگاه کنم! چیکار کنیم؟ ساعت ۴ صبح هم که نمیشه رفت در خانه همسایه را زد و پرسید: ببخشید شما یک کم چشم بند اضافه مخصوص خورشید گرفتگی دارید به من قرض بدهید؟! عینک آفتابی دارم ولی فکر میکنم باید از شیشه بخصوصی استفاده کرد و عینک آفتابی به درد نمیخورد.عجب حکایتی شد! خوب من چرا سر شب یادم نیفتاد و یا اصلا چرا حالا یادم افتاده؟! چیکار کنم؟ نگاه بکنم یا نه؟ به وقت ایران میشود ۷:۵۰ دقیقه صبح، و اگر بعد از آن ساعت به وبلاگ سر زدید لطفا نظر ندهید! چون احتمالا یا من بیخیال شدم و خوابیده‌ام و يا نگاه كردم و چشمم مشكل پيدا كرده و تو بيمارستان هستم.


من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]