قسمتی از یک خبر در روزنامه اعتماد.
...با خواهش و تمنا مادرم را راضي كردم تا صبر كند شايد پنجمين بچهمان پسر باشد. او فقط به داشتن يك نوه پسر فكر ميكرد و نميتوانست درك كند كه معصومه گناهي ندارد.خداخدا ميكردم تا پنجمي، پسر باشد اما از بخت بد من و همسرم، پنجمين نوزاد هم يك دختر بود و مادرم با قهر و دعوا مجبورم كرد كه به دادگاه بيايم و دادخواست طلاق بدهم. آقاي قاضي من زنم را دوست دارم اما بخاطر مادرم مجبورم كه طلاقش بدهم. اگر مادرم را راضي كنيد كه از تصميمش منصرف شود، من از طلاق صرفنظر ميكنم. قاضي دادگاه نيز دستور داد مادر اين مرد جوان به دادگاه احضار شود تا به اين پرونده خانوادگي رسيدگي كند.
نظر من: به نظر من این بابا باید بره زودتر بمیره! با مردنش هم یک لطفی به خودش کرده و هم به بچههاش لطف کرده!
بابایی که انقدر بیوجود باشه که به خاطر مادرش درخواست طلاق بدهد،آنهم به این دلیل که همسر بدبختش پنج بار باردار شده و دختر به دنیا آورده! برود بمیرد بهتر است.
مردک احمق اگر همسر و فرزندانت را دوست داری که این بچه ننه بازیها دیگر برای چیست!؟ جوان ۲۲ ساله هم نیستی که بگوئیم هنوز پخته نشده و وابسته هست.اولا که غلط کردی همسر بدبختت را به خاطر پسر داشتن پنج بار حامله کردهای، دوما: خیلی بیجا میکنی که به کسی اجازه میدهی جنسیت فرزند تو را از قبل تعین کند.سوما: داری دروغ میگی مثل سگ! اگر کسی زن و بچهاش را دوست داشته باشد.حتی اسم طلاق را در محیط خانوادهاش نمیآورد،چه برسد به اینکه به دادگاه هم مراجعه بکند.خود بی همه چیزت هم ته دلت بدت نمیاد که به این بهانه همسرت را طلاق بدهی و از این آب گل آلود به اسم تحت فشار مادر بودن ماهی فیله! بگیری.