سهراب مَنش

۱۳۸۱ بهمن ۷, دوشنبه

    

مادر
تنهاتری از شعر من مادر،
افسرده و آزرده‌تن مادر.
بيمار فرزندي که آنجا نيست،
دلخوش به بوي پيرهن مادر.
فردا که می‌آيم به سويت باز،
با سينه‌ای سرشار از آواز.
بر ابر می‌آيم سبک چون نور،
لبريز از آزادی و پرواز.
اشک نگاهت پاک خواهم کرد،
جای تو بر افلاک خواهم کرد.
آنرا که چشمانت پر از خون کرد،
در پيش پايت خاک خواهم کرد.
مادر،مادر هوای ديدنت دارم،
از دست و پا بوسيدنت دارم.
در کوچه باغ کودکي‌هايم،
چون برگ گل بوئيدنت دارم.
در را به رويم باز کن مادر،
خورشيد را آغاز کن مادر.
تا سر نهم بار دگر بر پایت،
لالائيت را ساز کن مادر.

شعر از: علیرضا نوری زاده

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]