سهراب مَنش

۱۳۸۱ آذر ۲۷, چهارشنبه

حتما شما هم مثل من تو بعضی از وبلاگها از این احساسهای عجیب و غریب و من درآوردی را خوانده اید.
برای مثال داشتم یک وبلاگ را میخواندم که فکر میکنم نویسنده آن یک خانم بود.ایشان نوشته بودند: احساس یک ماهی رو دارم که از تُنگ آب بیرون افتاده و یک گربه داره با پنجه هاش بهم چنگ میزند!!
والله من هرچی فکر کردم نفهمیدم ایشان چطوری توانستند این احساس رو پیدا کنند؟! حالا ممکن هست یک وقت یکی گربه بهش یک چنگی زده باشه، ولی اینکه یک ماهی باشی و گربه چنگت زده باشد از آن حرفها است که تو دکان هیچ عطاری پیدا نمیشود!
لطفا اگر این احساس رو تجربه کرده اید، برای من توضیح بدهد که آدم دقیقا چه حسی داره، وقتی که فکر میکند یک ماهی است که از تنگ بیرون افتاده و گربه داره چنگش میزنه!!
گربه هایی که من دیده ام معمولا دیگه به ماهی چنگ نمیزدند، بلکه بدون اتلاف وقت درسته ماهی رو قورت میدادند.
لطفا اگر تجربه ماهی، تنگ بلور، بیرون افتادن، و چنگ گربه، را دارید آنرا با من هم در میان بگذارید.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]