حتما شما هم مثل من تو بعضی از وبلاگها از این احساسهای عجیب و غریب و من درآوردی را خوانده اید.
برای مثال داشتم یک وبلاگ را میخواندم که فکر میکنم نویسنده آن یک خانم بود.ایشان نوشته بودند: احساس یک ماهی رو دارم که از تُنگ آب بیرون افتاده و یک گربه داره با پنجه هاش بهم چنگ میزند!!
والله من هرچی فکر کردم نفهمیدم ایشان چطوری توانستند این احساس رو پیدا کنند؟! حالا ممکن هست یک وقت یکی گربه بهش یک چنگی زده باشه، ولی اینکه یک ماهی باشی و گربه چنگت زده باشد از آن حرفها است که تو دکان هیچ عطاری پیدا نمیشود!
لطفا اگر این احساس رو تجربه کرده اید، برای من توضیح بدهد که آدم دقیقا چه حسی داره، وقتی که فکر میکند یک ماهی است که از تنگ بیرون افتاده و گربه داره چنگش میزنه!!
گربه هایی که من دیده ام معمولا دیگه به ماهی چنگ نمیزدند، بلکه بدون اتلاف وقت درسته ماهی رو قورت میدادند.
لطفا اگر تجربه ماهی، تنگ بلور، بیرون افتادن، و چنگ گربه، را دارید آنرا با من هم در میان بگذارید.