همیشه فکر میکردم شیرین با فرهاد چیکار کرده بود که این بدبخت با تیشه افتاد به جون کوه، و کَند و کَند. و هر چی سنگ تو منطقه! بود را تراشید.
والله هر کسی این حرفهایی که شیرین زده را مشنید، به جای با تیشه به جان کوه افتادن، با دندون! میفتاد هر چی سنگ بود را میجوید!
تازه هنوز به جای اصلی داستان نرسیده.
داستانهای عاشقانه کهن:شیرین و فرهاد از وحشی بافقی.