سهراب مَنش

۱۳۸۱ آبان ۳۰, پنجشنبه

آقای فسیل! تمام عشقهاش رو تو جوانی کرده،حالا آمده تو مسجد و داره به جوانان یاد میدهد که اسلام ناب محمدی چی هست!
فکر میکنم از صورتش ميتوان درونش رو ديد!!



مملکت ما چون حکومت اسلامی دارد بايد يک نفر رهبري آنرا برعهده
داشته باشد!



تولد حضرت علی،یک مشت جمع شدند.و خودشون هم نمیدانند که چیکار دارند میکنند!



آقا که مي بينيد بسيجی هست! البته از آن بسيجهايی که فقط بلد هست تو محل خودش رو تابلو بکنه! و پيش خودش فکر ميکنه که آدم مهمی هست! يک جمله گفت که من نميدونم آدم بايد چقدر احمق باشه تا اين حرف را بزند!
خبرنگار پرسید: از کی شما تو بسیج هستید؟
این عبدالله گفت:از همان موقع که جنگ بود من رفتم تو بسیج! ولی سن من نرسید که بروم جبهه.امیدوار بودم که جنگ ادامه پیدا بکند که من هم بروم که نشد!!


از این دوتا دختر هم پرسید که وضعیت جوانان چطور هست؟
گفتند: زندگی سخت هست.همه به دنبال این هستند که از کشور خارج بشوند و خارج از ایران زندگی بکنند.






من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]