چند روز پیش بعد از حدود ۹ سال شناسنامه ام رو خانواده ام برایم فرستادند، تا حالا نیازی بهش نداشتم که بخوامش و اگر کاری داشتم با همان پاسپورت ایرانی انجام میدادم، الان چند سالی هست که اعتبار پاسپورت ایرانیم تمام شده و برای اینکه بخوام از این پاسپورتهای جدید ایرانی بگیرم باید اصل شناسنامه ام رو هم داشته باشم،
اما چیزی که منظورم هست این هست که:چندین و چند بار به شناسنامه ام نگاه کردم،و در کنارش به پاسپورت و کارت شهروندی این کشور که در آن زندگی میکنم،هر چی میخوام هر دوتای آنها را مساوی بدانم نمیتوانم!! همش فکر میکنم که درسته که این پاسپورت خارجی که دارم(در حقیقت ملیت دوم) اصل هست ولی،آن شناسنامه را اصیلتر میبینم،ته دلم به خودم میگم که:با یک مشت کاغذ و پاسپورت آدم نمیتونه احساس بکند که مثلا یک تعلقی هم به اینجا داره!!
نمیدونم شاید هم برای من اینطور هست،به هرحال اگر کسی بخواهد که مقیم خارج بشود باید که از بچگی اینجا باشه تا بلکه بتواند یک مقدار این حس رو پیدا بکند که به اینجا هم وابسته هست،اما من هر چی سعی میکنم نمی توانم اینجا ریشه ام رو در خاک بکنم، و احساس بته ای رو دارم که تو یک بیابان از ریشه در آمده و با وزش باد به اینطرف و انطرف پرت میشود، توی این خاک من هیچ ریشه ای ندارم و توی آن خاک(ایران) هیچ چیزی! به غیر از محبت خانواده ام !!این دیگر میتواند حداقل چیزی باشه که باعث دلخوش بودن من بشود، اما دوست داشتن نمیتواند انگیزه بشود برای برگشتن به جایی که چیزی نداری ،کدامش رو باید انتخاب بکنم؟! هیچ چیز را(از نظر عاطفی) و یا عشق و علاقه ای که میدانم وجود داره،
اگر یک نفر هم آدم رو از صمیم قلب دوست داشته باشه،در کنارش هر جا که باشی آرامش داری، ولی باید مطمئن باشی که عشق هست ونه دوست داشتن تنها!
چطور میتوانم مطمئن بشوم؟؟