کلاغ رفت و تمام شد
من موضوع این دوست ندیده وبلاگنویس را که به زندگی خود پایان داد با چند خطی به پایان میبرم.
من نمیدانم که کسرا چه مشکلی داشت که این راه را انتخاب کرد! ولی میدانم که انجام این عمل از طرف هر کسی، کاری نیست که مشکلی را حل بکند،
این مرحوم برای خودش انتخاب کرد که چطور ادامه بدهد ، ولی میدانم که دقیقه ای به قلب شکسته مادرش، و کمر خم شده پدرش، و داغی که بر دل خواهر و برادرش گذاشت، فکر نکرد.وگرنه ممکن نبود که دست به اینکار بزند.
آدمیزاد فقط متعلق به خود نیست که بخواهد اینگونه زندگیش را پایان بدهد،
عزیزانی که دارید این چند خط این حقیر را میخوانید هیچ کدام از ما فقط متعلق به خودمان نیستیم، زندگی برای همه آدمها پر از سختی و ناملایمات و ناسازگاری است.
همه انسانها مشکل دارند، و غم دارند و دلتنگی و گاهی ناامید شدن از ادامه زندگی،
ولی دنیا همیشه بر روی یک پاشنه نمیچرخد و هیچکدام از ما از آینده مان باخبر نیستیم،
شاید که آینده برایمان چیزی آورد که در این لحظه تصورش را هم نمیتوانیم بکنیم.
من با این یک جمله این دوست ندیده را به فراموشی میسپارم،
خدایا به خانواده داغدارش صبر بده، و ما را در هنگام گرفتن چنین تصمیماتی تنها نگذار، که یاد تو و بزرگترین خلقت تو که همانا عشق است، هر انسانی را از اینکار باز خواهد داشت.آمین