سهراب مَنش

۱۳۸۱ آبان ۱, چهارشنبه

به رویم گر توانی نیک دیدن

ببین،تا نیک بتوانی کشیدن
به یک دیدن چه دریابی زء رویم
به جز ماندن به قید تار مویم

شيرين افسونگری را در کار او آغاز میکند، تا بدو بنمایاند که هنوز یک از هزار زیبایهای او را ندیده است، و به این جهت پیشنهاد میکند که در برابر فرهاد بی پرده بنشیند، و به فرهاد فرصت دهد که تمام زیبایهای پیکر او را ببیند و دیگر به یک نظر از او قانع نباشد.
توضیح: این هم چند خطی از داستان شیرین و فرهاد هست که در این قسمت از داستان گفته میشود، هر که دم از عاشقی و عشق میزند باید که به این داستانها گوش جان بسپارد و با شیرینها و تلخیهای عشق آشنا شود!
داستانهای عاشقانه کهن فارسی:شیرین و فرهاد از وحشی بافقی.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]