سهراب مَنش

۱۳۸۱ شهریور ۲۲, جمعه

نزدیک به ساعت چهار صبح هست!
با بی حوصلگی جلوی این مونیتور نشستم، به خاطر یک مشکل کاملا خانوادگی دو هفته ای هست که ذهنم شدیدا مشغول هست و حالم آشفته!
فکر میکردم که با گذشت یک مدت زمان، از دست این فکر لعنتی راحت بشوم،ولی اینطور نشده.
معمولا تو اینجور مواقع آدمها سعی میکنند که با دوستان و یا آشنایانش صحبتی بکنند و شاید اینطوری کمی از نظر فکری سبک بشوند،
ولی من اینکار را هم نمیتوانم بکنم! شاید آدمش رو ندارم،شاید فکر میکنم که گفتن بعضی حرفها به آدمهایی که کاری از دستشون ساخته نیست، فقط موجب این میشود که ذهن آن بنده خدا را هم خراب بکنم،
پس باید با بعضی از چیزها هر چقدر هم که سخت باشند مدارا کنم،
سعی خودم رو تو این دو هفته کردم ولی راستش زیاد نتیجه ای نگرفتم! اما دنیا همینی که هست،و کار زیادی از دست ما آدمها ساخته نیست،به غیر از اینکه تحمل کنیم،و یا به قول معروف بسوزیم و بسازیم!
به هر حال اینها رو گفتم که اگر احیانا دیدید این وبلاگ به صورت نامرتب به روز شد زیاد از دست من شاکی نباشید!
فهیمه خانم هم که چند روزی مسافرت بودند و الان هم که کامپیوترش خراب هست ، و امکان نوشتن نداره!
خودم سعی میکنم که وبلاگ رو به روز نگه دارم،ولی اگر دیدید که مطالب بی محتواتر از قبل هست، بدونید که بی تقصیرم!

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]