نزدیک به ساعت چهار صبح هست!
با بی حوصلگی جلوی این مونیتور نشستم، به خاطر یک مشکل کاملا خانوادگی دو هفته ای هست که ذهنم شدیدا مشغول هست و حالم آشفته!
فکر میکردم که با گذشت یک مدت زمان، از دست این فکر لعنتی راحت بشوم،ولی اینطور نشده.
معمولا تو اینجور مواقع آدمها سعی میکنند که با دوستان و یا آشنایانش صحبتی بکنند و شاید اینطوری کمی از نظر فکری سبک بشوند،
ولی من اینکار را هم نمیتوانم بکنم! شاید آدمش رو ندارم،شاید فکر میکنم که گفتن بعضی حرفها به آدمهایی که کاری از دستشون ساخته نیست، فقط موجب این میشود که ذهن آن بنده خدا را هم خراب بکنم،
پس باید با بعضی از چیزها هر چقدر هم که سخت باشند مدارا کنم،
سعی خودم رو تو این دو هفته کردم ولی راستش زیاد نتیجه ای نگرفتم! اما دنیا همینی که هست،و کار زیادی از دست ما آدمها ساخته نیست،به غیر از اینکه تحمل کنیم،و یا به قول معروف بسوزیم و بسازیم!
به هر حال اینها رو گفتم که اگر احیانا دیدید این وبلاگ به صورت نامرتب به روز شد زیاد از دست من شاکی نباشید!
فهیمه خانم هم که چند روزی مسافرت بودند و الان هم که کامپیوترش خراب هست ، و امکان نوشتن نداره!
خودم سعی میکنم که وبلاگ رو به روز نگه دارم،ولی اگر دیدید که مطالب بی محتواتر از قبل هست، بدونید که بی تقصیرم!