سهراب مَنش

۱۳۸۱ شهریور ۱۱, دوشنبه

من توی يک روزنامه در مورد از هم پاشيدن يک زندگی و طلاق خواندم که:
يک آقا از همسرش پرسيده که اگر من و مادر شما در يک چاه افتاده بوديم و شما فقط يکبار مي توانستيد از يک ريسمان استفاده کنيد.کدام يک از ما را نجات می داديد؟؟
خانم هم در جواب گفته بود که مادرش را نجات می دهد.
يقينا اين خانواده مشکل داشتند و آقا اين سئوال را بهانه کرده بود برای جدايی و بهتر بود اين نوشته در قسمت طنز روزنامه نوشته می شد تا در قسمت خانواده .ولی اگر يک روز اين سئوال را از شما بپرسند.شما چه جوابی می دهيد؟؟
من اين سئوال را از مادرم هم پرسيدم و ایشان جواب بسیار زیرکانه و جالبی داد که اگر آن زن این جواب را میداد یقینا شوهر این خانم حداقل به این بهانه نمیتوانست همسرش را طلاق بدهد،جواب مادرم را در قسمت نظر خواهی و بعد از خواندن نظرات شما خواهم نوشت،
شما هم اگر مایل هستید در قسمت نظر خواهی بنویسید که اگر از شما این سوال احمقانه میشد چه جوابی میدادید؟

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]