سهراب مَنش

۱۳۸۱ شهریور ۸, جمعه

روز مادر هم گذشت ،
اگر ایران بودم حتما به مادرم تبریک میگفتم ،هر چند که از همین راه دور هم بهترین آرزوها رو براش دارم ، من زیاد تو خانواده ام نبودم و بعضی وقتها احساس میکنم که خیلی از احساسها که مردم عادی دارند را من ندارم ، از جمله وابسته بودن به خانواده ،
به غیر از پدرم که خیلی بهش وابسته بودم (مخصوصا سالهای آخر عمرش) نسبت به بقیه خانواده آن احساسی رو ندارم که باید داشته باشم.
دلیلش رو میدونم و خیلی ساده هست، من از ۱۶ سالگی از خانه زدم بیرون و الان نزدیک به همان ۱۶ سال هست که تقریبا تنها زندگی میکنم ،
خیلی از چیزهای معمولی رو تو زندگیم تجربه نکردم و اگر مثلا راجبش میدانم ،فقط به این دلیل هست که از دیگران شنیدم ،و چون نمیدونستم سعی کردم با دقت گوش کنم و یاد بگیرم،
هر چند که یاد گرفتنش زیاد فایده ای نداره و باید باشی و با وجودت تجربه کنی،
به هر حال هر کسی یک قسمتی داره و فسمت من هم این بود! و صد البته خودم هم بی تاثیر نبودم در قسمتی که داشتم،
علی شریعتی میگوید :خدایا تو به من چگونه زیستن را بیاموز ،من خودم چگونه مردن را خواهم آموخت.
اما من میگویم:خدایا اون چیزهایی که لازم دارم رو بهم بده،صحبت از مُردن هم فعلا نکن!
از فردا شروع میکنم به نوشتن چند تا خاطره از دوران جنگ، البته راجب بچه هایی خواهم نوشت که در هنگام شهادتشان در کنارشان بودم،
کمی از اخلاقیاتشان خواهم نوشت و نحوه کشته شدنشان در جنگ ، اینکه چند روز بنویسم را نمیدانم ،ولی سعی میکنم که حداقل راجب پنج نفر(در پنج روز) بنویسم،این پنج نفر کسانی هستند که کشته شدنشان بدجور دل من را به درد آورد و با اینکه شاهد کشته شدن بسیاری از بچه ها بودم، ولی این پنج نفر یک اثر بخصوصی بر روی من داشتند،
فهیمه خانم هم کامپیوترش خراب شده و متاسفانه نمیتواند زیاد بنویسد، و چون نمیتواند ایمیل هایش را چک کند لطفا تا برنگشته برایشان ایمیل نفرستید، تماس خود من هم با فهیمه از طریق ایمیل میباشد و من هم به ایشان دسترسی ندارم،
پس قرارمون از فردا با خاطراتی از جنگ

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]