سهراب مَنش

۱۳۸۱ تیر ۱۶, یکشنبه

اگر بخواهم چند كلمه اي در مورد اينکه من چه جوري اينجا مي نويسم را بگويم ،احتمالا مي گوييد به به ، چه نويسنده خوبي!!
براي نوشتن اينجا ،اول فکر مي کنم که چي بنويسم؟بعد از فکر کردن شروع مي کنم به نوشتن.خداييش نوشته ها يم را يکي، دو بار مي خوانم و غلط گيري مي کنم و بعد که ميرم سراغ اينکه نوشته هايم را تايپ کنم ،خدا نکنه که خسته باشم،چون با اين همه غلط گيري کردن مي بينم دوباره چند تايي غلط دارم .از اينها که بگذريم ،اول ميروم سراغ اديتور و بعد توي بلاگر ،حالا اگر شانس بيارم و قبل از پست و پابليش آقا سهراب آنلاين باشند و بلاگر هم مشکل داشته باشد و از ايشون بخواهم که ببينند مشکل آن چيه.
اينجا ست که يک غلط ديگر هم پيدا مي شود و مي بينيد که فهيمه خانم يک کلمه جديد اختراع کرده،ذندگی!،...
خلاصه دروغ نگم اين مشکل براي من هميشگي بوده ،از ديکته و انشاء خوشم نمي آمد و در اين درسها ضعيف بودم .ديکته را با خر خواني خوب مي شدم و انشاء را هم بابام برام مي نوشت و من هم حفظ مي کردم...راستي يکي به من بگويد : دختر ! تو چرا نويسنده نشدي؟؟

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]