تعريف دلشوره
امروز داشتم فکر ميکردم که دلشوره را چگونه بايد تعريف کرد؟!
اگر بخواهيم يک مشابه برای کلمه دلشوره بياوريم چه بايد بگوييم؟
فکر ميکنم بعضی از کلمات را نميشود با هيچ کلمه ديگری معادل کرد.
مثل يک حس بخصوص ميمونه که نتوانی تعريف بکنی.
مثلا تا حالا شده که ناخن دستتان را مقداری بيشتر از حد معمول کوتاه کنيد؟
نوک انگشت يک حالتی ميشه که نه اسمش درد هست و نه اسمش سوزش! يک حس بخصوصی داره.نه اذيت ميکند و نه ميگذارد که آرام باشی.
بعضی چيزها هنوز در زبان آدميزاد تعريفی ندارد.و اگر بخواهی منظورت را برسانی بايد از کلماتی استفاده بکنی که خودت هم ميدانی آن چيزی که احساس ميکنی نيست و تعریفی هم که ميکنی به دل خودت هم نمي چسبد!!
توضیح: اگر شما فکر میکنید که میتوانید تعریفی از کلمه دلشوره داشته باشید.لطفا در قسمت نظر خواهی بنویسید.