سهراب مَنش

۱۳۸۱ تیر ۱۳, پنجشنبه

من و اخلاق من
یک بیوگرافی از خودم به صورت سوال جواب نوشتم.جمله هایی که با ¤ شروع شده سوال هستند.و جمله هایی که با * شروع شده جواب.
¤اسم شما؟
*بنده سهراب هستم ولی شما راحت باش آقا سهراب صدا کن.
¤ جنسیت؟
* دم شما گرم دیگه بابا!! آدمیزاد یا مرد هست یا زن.به کجای ما میخوره مرد نباشیم؟!
¤چند سالتون هست؟
* بستگی داره.!اگر به خانم ها برسم حدود ۳۵ و اگر به آقایون برسم حدود ۳۲!! ولی در اصل ۳۴ سال دارم
¤شغلتون رو بگید لطفا؟!
*عرض شود که این هم بستگی داره به جایی که میریم خواستگارِی.از دکتر و مهندس بگیر بیا تا عملگی!
¤متاهل هستید یا مجرد؟
*مثکه همین الان گفتم وقتی میخوایم بریم خواستگاری میگیم چیکاره هستیما!یعنی مجردم.
¤به چه کسانی تو زندگیتون بیشتر علاقمند هستید؟
* به کسانی که اطرافم هستند.و در حال حاضر کسی دور رو برم نیست!
¤اهل رفت و آمد با دوستانتون هستید؟
*بله انقدر که نه اونها حالشون به هم بخوره از بس من رو میبینند و بر عکس!!
¤ چند وقت هست که وبلاگ مینویسید؟
*حدود پنج ماهی هست.
¤از کجا با وبلاگ آشنا شدید؟
*از همانجا که با حسین درخشان آشنا شدم.یعنی اینترنت.
¤چرا وبلاگ مینویسید؟
¤مگه آدم برای هر کاری باید یک دلیل داشته باشه!! ما جد و آبادمون نویسنده بوده و این نوشتن تو ما ژنتیکی هست!!
¤ به چه وبلاگهایی علاقه دارید؟
* وبلاگهایی که مثل آدم مینویسند و از قلمبگیهای بدنشون استفاده نمیکنند تو نوشته هاشون!
¤ از کدام یک از نویسندگان وبلاگها خوشتون میاد؟
*از آنهایی که یک جوری مینویسند که همه میفهمند و نسبت به اونها هم که سعی دارند تابوها رو بشکنند ارادت خاص دارم.میخوام برم باهاشون تابو بشکنم!!
¤ به نظرتون کار درستی انجام میدهید که وبلاگ مینویسید؟
¤راستش اگر کار دیگه داشتم شاید نمینوشتم!ولی عرض کردم که نوشتن تو خانواده ما ژنتیکی هست.!
¤ آیا وبلاگ نویسی رو به صورت شخصی هم میشناسید؟منظورم این هست که خارج از این دنیای مجازی؟
*مگه خارج از دنیای مجازی هم کسی رو داریم که وبلاگ بنویسه!!
¤خوب یک مقدار سوالهای شخصی میپرسم ازتون.
¤به چه نوع گلی علاقه دارید؟
*به همین گلها که جلو گل فروشیها میفروشند! و اون گلها که تو بیابان درمیایند و برای کندشون احتیاج نیست پول بدی!
¤تو منزل خودتون هم گل و گیاه نگه میدارید؟
*من با هیچ موجود زنده ای نمیتونم تو یک منزل زندگی کنم.حالا چه اون موجود آدم باشه.چه گل و گیاه!
¤اولین کتابی که تو زندگیتون خواندید چه کتابی بود؟
*کتاب فارسی کلاس اول دبستان!
¤آخرین کتابی که خواندید چی بوده؟
*قرار شد از این سوالهای جاهل ضایع کن نکنیها!! بنویس شاهنامه!
¤میشه از تفریحاتون بگید؟
*از کدومشون؟ سالم یا ناسالم!
¤از سالم هاش بگید.چیکار میکنید برای تفریح؟
*بستگی به جیبم داره.اگر پر باشه که همش تو خیابون ول هستم وگرنه که بهترین تفریح خانه نشینی هست!
¤از چه غذاهای ایرانی شما خوشتون میاد؟
*از اونها که حاضر کرده باشند و بگزارند جلوم!
¤از چه غذاهای فرنگی خوشتون میاد؟
*اینهم بستگی به جیبم داره.ولی در کل اونها که خوشمزه تر و ارزانتر هستند!
¤از چه ورزشی خوشتون میاد؟
*کی گفت من اصلا از ورزش خوشم میاد که حالا نوعش رو مشخص بکنم!
¤علاقه ای به دیدن فیلم هم دارید؟ و چه نوع فیلمهایی؟
*بله از فیلم خوشم میاد .و هر چی باشه مهم نیست.فقط تخمی تخیلی نباشه!
¤شما به تساوی زن و مرد اعتقاد دارید؟
*امممم اوووممممم.بله.ولی به شرطی که خانمها تساوی رو فقط تو سکس داشتن قبل از ازدواج ندانند.و تو کارهای دیگه هم بتوانند مثل اسب و هم پای آقایان کار بکنند.
¤آیا خاطره ای از کودکی دارید؟
*بله.یک خاطره از زمانی دارم که کلاس سوم دبستان درس میخوندم.یک روز که حالش رو نداشتم برم مدرسه.رفتم کیفم رو تو زیرزمین خانه قایم کردم.و به مادرم گفتم که کیفم رو دزدیده اند!.و انقدر نقشم رو قشنگ بازی کردم که مادرم و معلم و مدیر مدرسه هم باور کردند.و یک سری کتاب نو بهم دادند.ولی بعد از چند روز مدیر مدرسه در کلاس رو زد و آمد تو و کیف و کتابهام رو که تو زیرزمین قایم کرده بودم و بعد از چند روز مادرم بظور اتفاقی پیداشون کرده بود بهم داد.و کتاب نوهار رو پس گرفت!!
¤خاطره دیگری ندارید؟
*چرا.هشت ساله بودم و قرار بود برم کلاس دوم دبستان.اونموقع با یک نفر دوست بودم و دلم میخواست که با این دوستم تو یک کلاس درس بخونیم.ولی چون مدرسه محلمان پر شده بود اسم اون رفیقم رو تو یک مدرسه دیگه نوشته بودند.من هم روز اول مدرسه به جای اینکه برم مدرسه خودم.رفتم با این رفیقم همان مدرسه که اسم اون رو نوشته بودند و رفتم سر همان کلاسی که اون نشسته بود و بغل دستش سر یک میز نشستم.معلم که آمد سر کلاس همه اسمها رو حاضر و غایب کرد.منتها اسم من رو پیدا نمیکرد! و هر جی از من میپرسیدند که مطمئنی باید این مدرسه بیای!؟ من میگفتم که بله آقا!خلاصه بعد از سه ساعت که کل کلاس و مدرسه بهم ریخته بود.و بعد از کلی تلفن زدن فهمیدند که من تو مدرسه دیگه باید باشم و نه اونجا.و بیرونم کردند.البته من هنوز هم به نظر خودم فکر میکنم من باید سر همان کلاس با رفیقم مینشستم.مگه چی میشد؟!
¤آقا میشه دیگه تعریف نکنید خاطره؟
*بله میشه.
¤ من کلی سوال دیگه هم دارم که بعدا ازتون خواهم پرسید.راجب دوران دبستان.راهنمایی.و دبیرستان.و جنگ و دیدانه شدن و عاشق شدن که بعدا ازتون میپرسم
*باشه بپرس

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]