سهراب مَنش

۱۳۸۱ تیر ۱۱, سه‌شنبه

جوابی به نوشته فهيمه
فهيمه نوشته که چرا ديگر کسی داستان عاشقانه نمی گويد.
فهيمه خانم شايد حق با شما باشد و ديگر سخنوران ميلی به نوشتن داستانهای عاشقانه نداشته باشند.
ولی اين به معنی نيودن عشق بر روی اين کره خاکی نيست.
هنوز بسیار هستند کسانی که از درد عشق سر به آوارگی ميگذارند و مجنون وار در اين دنيا زندگی ميکنند.و هنوز بسيار هستند دخترانی که ليلی وار و به ظاهر بدنامی را به جان ميخرنند تا به معشوق خود دست يابند.حکايت عشق و عاشقی حکايتی نيست که در اين دنيا تمام شده باشد و يا تمام بشود.شديدا معتقدم که دنيا بدون عشق لحظه ای دوام نخواهد داشت و اگر هنوز من و شما و چند ميليارد انسان ديگر بر روی اين کره خاکی زندگی ميکنيم تنها و فقط به دليل عشقی است که ميان آدمهاست.وگرنه تا به امروز هزاران بار اين کره خاکی از هم پاشيده بود.
فهيمه خانم.حکايت عشق از روز اذل تا به ابد بوده و خواهد بود.هرچند که شايد ديگر کسی اين عشقها را مکتوب نکند.
:: سهراب ::

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]