سهراب مَنش

۱۳۸۱ تیر ۷, جمعه

این خانم تو وبلاگشون به نام مریم گلی پرسيدند که چرا مردم تازگيها انقدر وحشی شده اند!؟
البته من مطمئن هستم که تمام مريم ها!! انقدر باهوش هستند که خودشان جواب را بدانند.ولی بنده برای خالی نبودن عريضه و اينکه يک وقت مردم نگويند اين پسره لال هست!! يک توضيحی ميدهم خدمت ايشان(مرسی کلاس!)
مريم خانم مردم ما وحشی نشده اند.بلکه به شدت عصبانی هستند از زندگيشون.و چون نميتوانند حرفشان را به کسی که بايد بزنند .تلافی آن را ناخواسته بر سر کسان ديگری در می آورند.
برای مثال من چند روز قبل در وبلاگ خود شما يک چيزی خواندم راجب يک سالن تئاتر که شخصی که اصلا نه سواد اين کار و نه لياقت اينکار را دارد.به اصطلاح مدير ويا گرداننده آن سالن تئاتر شده.و به خاطر دارم که شما از اين موضوع به شدت عصبانی بوديد.و آنطور که من از نوشته های شما بر داشت کردم.نميتوانيد به آن شخص اعتراضی بکنيد(حالا به هر دليلی) و اين عصبانيت در شما باقی مانده بود.و همينطور ميماند تا يک جا که خودتان را از اين ناراحتی خالی کنيد.
حالا بيايد و يک مثال ديگر را گوش بکنيد.شخصی در خيابان در حال عبور کردن است.مامور نيروی انتظامی برای اينکه باجگيری بکند.به اين بنده خدا که عملا مرتکب هيچ خطايی نشده گير ميدهد و کاری ميکند که آن شخص بدون اينکه گناهی و يا خلافی انجام داده باشد به قول معروف سر کيسه را شل کند.و به آقای مامور باج بدهد.اين آدم از اين موضوع به شدت عصبانی است.ولی نميتواند عصبانيت خود را در جايی که بايد بروز بدهد و ميگذارد روزی که مثلا با ماشين در خيابان رانندگی ميکند.حداقل برای خالی کردن خود با سرعت ۱۲۰ کيلومتر حرکت ميکند.خود اين شخص هم ميداند که مرتکب کار اشتباهی ميشود.ولی حس انتقام گرفتن از سيستمی که از او به زور باج گرفته.(در اينجا ماموران انتظامی)باعث ميشود که اين کار غير عقلانی را انجام بدهد!!
برای عصبانی بودن و يا به قول شما وحشی شدن مردم هزاران دليل ديگر هم ميتوان آورد.از اداره جات آن مملکت بگويم و يا از دادگستری آن؟!
از بيکاری آن جوانی بگويم که در خيابان به شما تنه ميزند يا از بلاتکليفی و حس سربار بودن در خانواده اش به خاطر بيکاری!؟
خانم مريم گلی همه مردم آن مملکت به نوعی دچار همين مشکلات به ظاهر کوچک هستند .هر کسی به گونه ای.و باور کنيد که آدميزاد وقتی از چيزی عصبانی و يا ناراحت شد.بايد که خودش را از اين ناراحتی خالی کند.ولی در مملکت ما رسم شده که چون نميتوان به کسی و يا سيستمی که باعث ناراحتی شده حرفی زد.بنابر همين آن ناراحتی را در جای ديگری بروز می دهند!!
منتها هر کسی بنا به موقعيتی که دارد و بنا بر برخوردی که با اطرافيان خود دارد اين زورگويی را انجام ميدهد.اگر اشتباه ميگويم شما من را راهنمايی کنيد!!

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]