گفتند نظارگان چرای است...کز هر دو قلم یکی به جای است
گفتا رقمی به هر پس افتد..کز ما دو نشان یکی پس افتد
چون عاشق را کسی بکاود...معشوقه از آن برون تراود
گفتند چراست در میانه...او گمشده و تو بر نشانه
گفتا به پیش من نه نیکوست..کین دلشدهمغز باشد او پوست.
....
هر سخنی زمانی دارد برای فهمیدن.
من کی این را می فهمم!؟.لیلی و مجنون.بخش هفتم.